گراتن ماکارونیبه نظرم ترکیبی از ماکارونی و لازانیا بود
اینم دستور پختش:
گوشت چرخ کرده را همراه پیاز و ادویه و پودر سیر و کمی فلفل و رب گوجه فرنگی آماده کنید.
سس بشامل را اماده کنید. (آرد و شیر رو قاطی کنید روی حرارت با کمی نمک و فلفل)
کمی از سس بشامل را کف ظرفتان بریزید و صاف کنید سپس نیمی از ماکارانی فرمی آبکش شده را روی سس بریزید. سپس کمی از مواد گوشتی و بعد سس بشامل بریزید
[در صورت تمایل می توانید سطح آن را با پنیر پارمزان بپوشانید]
مجددا ماکارانی فرمی و دوباره مواد گوشتی و سس سفید را بریزید.
بهتر است روی گراتن، ماکارانی باشد و یک لایه پنیر پیتزا یا پارمزان. و آویشن
روی ظرف را با فویل آلومینیومی بپوشانید و در فر ۱۸۰ درجه سانتیگراد یا ۳۵۰ درجه فارنهایت به مدت ۲۰ دقیقه زمان پخت دهید.
سپس فویل را بردارید و اجازه دهید ۱۵ دقیقه در فر سطح گراتن طلایی شود.
? گراتن را نیز مانند لازانیا اجازه دهید ۱۰-۱۵ دقیقه خنک شود سپس برش بزنید و سرو کنید

نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۶:۵۰ ق.ظ روز ۲۴ دی ۱۳۹۳ |
دیدگاه (۰)
من مانده بودم و مهربانی صاحبخانهستونهای کنار جاده از نجف تا کربلا را شماره گذاری کردهاند. از یک تا هزار و چهارصد و پنجاه و دو. قبل از رسیدن به عمود یک، حدود دویست عمود را در خود شهر نجف باید طی کنید، از کنار وادی الاسلام بگذرید تا از شهر خارج شوید و به عمود یک برسید!
عصر چهارشنبه نوزدهم آذر از مولا خداحافظی و از خیابان «بنات امام حسن» پیاده روی را شروع کردیم. چند ستون مانده تا رسیدن به عمود یک، به دعوت «ام فاطمه» به خانهشان رفتیم برای نماز، شام و خواب. وسایل ساکم را گرفت و هرچه اصرار کردم بدهد تا خودم بیاورمشان قبول نکرد و خودش تا خانهشان که پنج دقیقهای تا جاده فاصله داشت برد.
غیر از ما، چند خانوادهٔ عرب، یک خانواده مشهدی و یک خانواده اهوازی که از «دیوانیه» پیاده آمده بودند، مهمانشان بودند. آب خانه قطع بود و صاحبخانه عذرخواهی میکرد که باید با پارچ وضو بگیریم و امکان حمام رفتن نداریم.
نماز را که خواندیم، سفره شام را پهن کردند؛ ماش پلو و کاسهای پر از گوشت. ترشی و دسر…
برای خواب به طبقه بالا رفتیم، اتاقها پر بود از تشک و لحافهای پهن شده برای استراحت زوار… بگذریم که ما دختران ایرانی با دختران جوان خانواده میزبان در یک اتاق جمع شدیم و تا ساعت دوازده بیدار بودیم و صحبت میکردیم و عکس و فیلم گوشیهایمان را به هم نشان میدادیم و سر به سر دختر جوان خانواده میگذاشتیم که تازه عقد کرده بود و گاهی داخل کمد لباسها پیدایش میکردیم در حال صحبت با نامزدش…

صبح برای نماز، آب وصل شده بود ولی برق رفته بود! دوباره عذرخواهی صاحبخانه… راه پلهها و دستشویی را با چراغهای شارژری کوچک روشن کرده بودند.
نماز را خواندیم و به دعوت صاحبخانه نشستیم پای سفره صبحانه که با یک شمع روشن شده بود. صمون، پنیر، تخم مرغ محلی، ارده شیره و چای.
خدیجه، زیتون، ایمان و (اسمش یادم نیست) چهار خواهر اهوازی زودتر از همه خداحافظی کردند و صبحانه نخورده، رفتند. فاطمه و زهرا و بقیه دختران صاحبخانه خواب بودند، چارهای نبود باید میرفتیم. از خانمهای مهربان خانه خداحافظی و تشکر کردیم و راهی شدیم.
پ. ن: شب قبل، خانم مشهدی ازام فاطمه تقاضای ساک کرد،ام فاطمه از زیر تخت دو ساک بزرگ بیرون آورد و گفت هرکدام را خواستی بردار. یک ژاکت مشکی نو را هم از کمد درآورد و هدیه کرد به دخترش. خانواده مشهدی هرچه اصرار کردند که نمیخواهد، قبول نکرد. صبح نیز ایمان تقاضای یک روسری سیاه ازام فاطمه کرد و دقیقهای بعد خواستهاش اجابت شد.
و من مانده بودم از مهربانی صاحبخانه و بزرگی قلبش

بازنشر: اربعین
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۴:۳۷ ق.ظ روز ۰۹ دی ۱۳۹۳ |
دیدگاه (۸)