رمضان دیگری تمام شد
مستِ حمدخوانی پرندگانت میشدیم؛ هر روز صبح؛ آنگاه که خورشید آرام آرام بر افق نمایان میشد و زمین بیدار.
کاش لطافتِ بینالطلوعینت را، همیشهی سال همراه داشتم نه فقط سی روز.
لطافت و شکوه خلقتِ تو گسترده است همیشه، من، میوهچین خوبی نیستم.
که کاش بودم.
میشود میوهچینِ خوبم کنی؟
دلتنگ صدای گنجشکان خواهم ماند
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۵:۲۲ ب.ظ روز ۰۴ خرداد ۱۳۹۹ |
دیدگاه (۰)
همکاری در شب قدر
حضرت آیتالله خامنهای درباره اهمیت همکاری زن و مرد در زندگی مشترک میفرمایند: «وقتی دو نفر در کنار هم قرار میگیرند و همسر میشوند، بعضی از وظایف وجود دارد که بین اینها مشترک است. اینها باید با هم همکاری کنند. این کارها بین زن و مرد مشترک است. گاهی تقسیم کار هم نمیکنند امّا بهترش این است که تقسیم کار هم بشود. مثل همهی همکاریهایی که وجود دارد؛ مثل همهی همسنگریها.» ۷۸/۱۲/۲۲
🔹 این مطلب، خطابش به آقایان است؛چه متاهل هستید چه مجرد. چه جوان هستید چه میانسال. چه دانشجو هستید چه شاغل.
🙇 از صبح سرکار بودید و خستهاید؟ از صبح کلاس پشت کلاس آن هم مجازی، شرکت کردهاید و سرتان درد گرفته است؟ خداقوت. خسته نباشید. میدانید مادر یا همسرتان هم یا بیرون از خانه یا در خانه مشغول کار و فعالیت بوده است؟ خسته شده است و دوست دارد بتواند از شبهای قدرش به قدر کافی بهره و نصیب ببرد؟ میدانید حتی چند دقیقه زمانگذاری شما میتواند چه تاثیری بر حال مادر یا همسرتان بگذارد؟ مخصوصا در این شبهای ماه مبارک و خاصتا شبهای قدر، این کمک و همراهی شما، چند برابر ثواب و اجر دارد. روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که ایشان فرمودند: مردى که به زن خود در خانه کمک کند، خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها روزه باشد و شبها به قیام و نماز ایستاده باشد به او میدهد.
🍱 امشب افطار با من
نمیدانید این جمله چقدر انرژیبخش و خوشحالکننده است. اینکه مادر یا همسرتان، از عصر دغدغهی «افطار چی بپزم» نداشته باشد و بتواند ساعتی به استراحت بپردازد تا برای شب سرحالتر و با انرژی بیشتری باشد. حتما هم لازم نیست دستی بر آشپزی داشته باشید. اگر رستوران یا تهیه غذای مطمئنی از لحاظ بهداشتی میشناسید میتوانید شام یا افطار از آنجا تهیه کنید.
🔹 اگر آشپزی بلدید که عالی است. اگر اهل خوردن نان و پنیر هستید که درست کردنش کاری ندارد. اگر اهل آش و سوپ هستید، کلی دستورات راحت و آسان برای انواع و اقسام سوپها را میتوانید با یک جستجوی ساده بدست بیاورید. اگر هم در افطار، غذا و وعده برنجی میخورید میتوانید یک غذای سبک و راحت درست کنید. مطمئن باشید مادر یا همسرتان از آن استقبال میکند.
🔸 ظرفها را یادتان نرود. بخش عمدهی کار آشپزخانه، آن هم پخت و پز، شستن و مرتب کردن ظرفهاست. حتی اگر فکر میکنید هیچ استعدادی در آشپزی حتی آماده کردن یک بشقاب نان و پنیر یا درست کردن املت و نیمرو ندارید، میتوانید عهدهدار این قسمت شوید؛ یعنی شستن و مرتب کردن ظرفها.
خستهاید، حوصله ندارید، آشپزی بلد نیستید، اصلا معتقد به کار کردن مرد در آشپزخانه نیستید؟ قبول. فرار نکنید. برای شما هم راه چاره داریم. توقعتان را کم کنید. بابت غذا غر نزنید. اگر بانوی منزل غذای حاضری تهیه کرده است، تشکر کنید.
💝 اگر پسر خانواده هستید، یک راه ثواب جمع کردن دیگر هم برایتان داریم. با دیگر اعضای خانواده صحبت کنید و همین مطالب بالا را برایشان شرح دهید. پدر، خواهر، برادر یا هر عضو دیگری که در خانه با شما زندگی میکند، ممکن است حواسش به مادر خانواده و میزان زحمتی که در این ماه میکشد، نباشد. با آنها صحبت کنید و توجیهشان کنید که این چند شب میتوانید بیشتر از زمانهای دیگر به مادر خانه کمک کنید و اجر و ثواب بیشتری ببرید. اگر چند نفر در خانه هستید، میتوانید کارهای خانه را کاملا بین خودتان تقسیم کنید تا مادر با خیال راحت و آسوده این شبها بتواند به عبادتش برسد.
👶 به کارهایت برس، مراقب بچه هستم
این جمله، میتواند هدیهی بزرگی به بانوی خانهتان باشد. البته به شرطی که به درستی محقق شود.
اگر فرزند کوچکی در خانه دارید یا اگر چند فرزند دارید، قطعا میدانید همسرتان بخش عمدهای از زمان و انرژیاش برای رسیدگی به آنها صرف میشود. در حدی که گاهی دعای یک صفحهای هم بدون وقفه نمیتواند بخواند. در کنار بچهداری، رسیدگی به امورات خانه، آشپزخانه و افطار و سحر همه با هم زمان کمی برای مادر میگذارد تا بتواند به امور شخصیاش برسد.
اینکه در حد یک یا چند ساعت، مسئولیت نگهداری و سرگرم کردن بچهها را به عهده بگیرید، کمک بسیار بزرگی به همسرتان است.
اگر فرزندتان نوزاد و بسیار کوچک است، شاید بگوئید کمک زیادی از شما برنمیآید. ولی اشتباه میکنید. همین که زمان خواب نوزاد، خانه ساکت باشد تا خواب فرزند دلبندتان به هم نخورد، یکی از کمکهای بزرگ پدر خانه است. قطعا میدانید کمکهای بیشتری از دستتان برمیآید. میتوانید از همسرتان بخواهید به شما بگوید چه کمکی ازتان برمیآید. مطمئن باشید، بیثواب نمیمانید.
🧒 اگر فرزندانتان بزرگ هستند، بازی کردن، رسیدگی به درسها و تکالیف مدرسه، غذا دادن، و … صدها رسیدگی دیگر که فرزندان دارند میتوانند بهانه خوبی باشند برای ثواب جمع کردن شما و همراهی با همسرتان در این شبهای عزیز و گرانقدر
این مطلب را به سفارش “ریحانه” نوشتهام.
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۵:۴۲ ب.ظ روز ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ |
دیدگاه (۰)
بعَلیّ ٍ بعلیّ ٍ بعلی
و شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی
هی بگویم بعَلیّ ٍ بعلیّ ٍ بعلی
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلام ٍ ابدی ٍ ازلی
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی
کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی-
باز قرآن به سرش دارد و هی می گوید
بحسین بن علی ٍ بحسین بن علی
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۵:۳۹ ق.ظ روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ |
دیدگاه (۰)
مریمِ زندانِ زابل
اسمش مریم بود.
متولد هفتاد و یک.
آنروزی که دیدمش بیست و هفت سال داشت.
نگاه مهربانی داشت. لاغر بود و قد بلند.
برخلاف بقیه، خودش کنارم آمد و شروع کرد به حرف زدن.
دو سال بود آنجا بود و بیست و سه سال دیگر هم باید میماند. وقتی پرسیدم “وقتی آزاد میشی چند سالته؟” چشمان مهربان و غمگینش، غمگینتر شد و با حسرت گفت “پنجاه”
حکمی که دادگاه اول برایش داده بود، اعدام بود؛ با پنج کیلو هروئین گرفته بودنش و بعد از تجدیدنظر، بیستوپنج سال حبس برایش نوشته بودند.
نگاهش و یادش تمام این ده ماه با من بود.
همهی این ده ماه، هر اتفاقی که میافتاد، ذهنم به بند زنانِ #زندان_زابل پرواز میکرد؛ بین اتاقهای خواب، آشپزخانهی تمیز، اتاق بازی بچهها راه میرفت؛ از پلههای دوبلکس بالا میرفت و گوشهای مینشست و سعی میکرد تصور کند زنانِ آن خانهی بزرگ در چه حالند.
با کرونا چه کردهاند؟
این روزها افطار و سحر چه میکنند؟
مریم چه میکند؟
حالش چطور است؟
توانسته درسش را بخواند؟
چند قاب تزئینی دیگر درست کرده؟
چندبار نوانسته پسرِ شش سالهاش را ببیند؟
توانسته مرخصی بگیرد و به سر قبر مادرش که بعد از خبر دستگیریاش، سکته کرد و مُرد، برود؟
| مریم، مریم، مریم …
نمیدانم چرا انقدر در یادِ من ماندهای دختر جان
نمیدانم تو هم مرا یادت است یا نه؟ همان خانمی که مرداد پارسال با پرچم حرم آمد به بندتان و موقع خداحافظی محکم بغلت کرد و دعایی کنار گوشَت خواند و تو لبخند زدی؟ |
امسال موقع خواندن دعای “اللهم فک کل اسیر” مدام یادِ دختر بیست و پنجسالهای میافتم که به سودای ثروتمند شدن با تمام آیندهاش قمار کرده بود.
شاید بعدا بیشتر نوشتم از آن سه ساعت. بنویسم شاید ذهنم آرام شود از آن ساختمانِ دوطبقهی سفید
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۵:۳۵ ب.ظ روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ |
دیدگاه (۰)
چگونه نوجوانانمان را برای شبهای قدر آماده کنیم؟اگر شما جزو والدینی هستید که فرزند نوجوان دارید، توصیه میکنم این مطلب را بخوانید. در این مطلب درباره راههایی که والدین میتوانند اجرا کنند تا شبهای قدر برای فرزند نوجوانشان خاطرهانگیز شود و با اشتیاق در مراسمها شرکت کند، صحبت میکنیم.
این نکته را همیشه به یاد داشته باشید که بهترین راه برای جذب نوجوانان به کار یا مسالهای، خاطرهسازی از آن مساله برای آنهاست. با ماندگار کردن یک ماجرا در ذهن فرزندتان، مطمئن باشید او در آینده همیشه نسبت به انجام آن کار علاقه خواهد داشت. این هنر شما است که علاقه فرزند خود را پیدا کنید و آن را اجرا کنید.
👭 نوجوانان علاقه دارند بیشتر زمانشان را با گروه دوستی و همسالانشان بگذرانند. اگر بتوانید با والدینِ دوستانِ فرزندتان هماهنگ کنید و باهم به یک مراسم بروید تا بچههایتان پیش هم باشند، قطعا فرزندتان از مراسم شبهای قدر استقبال بیشتری میکند.
🏕 اگر فرزندتان به بیرون رفتن و نشستن در پارک و مکانهای عمومی علاقه دارد، میتوانید افطاری شبِ قدرتان را آماده کنید و با خانواده به پارک بروید و آن روز را در فضای باز افطار کنید. این تغییر در سبکِ افطاری خانوادهتان در ذهن نوجوان میماند، مخصوصا اگر به او بگویید “بخاطر تو، برای افطار امروز بیرون آمدیم”
💻 به فرزندتان پیشنهاد دهید فضیلت و آداب شبهای قدر را از مفاتیح یا اینترنت پیدا کند و برای شما توضیح دهد. حتی اگر تمایل داشته باشد، میتواند آنها را در برگهای بنویسد یا تایپ کند و آن برگه را به دیوار عمومی ساختمانتان بزنید. شما نیز میتوانید از آن عکس بگیرید و در شبکههای اجتماعیتان منتشر کنید.
🕌 نوجوانان از اینکه طرف مشورت قرار بگیرند، خیلی خوشحال میشوند. میتوانید انتخابِ مراسم شب قدر را به عهده فرزندتان بگذارید. بگوئید امشب تو باید بررسی کنی و مراسمی که مناسب است را پیدا کنی تا همگی به آنجا برویم. میتوانید هنگام برگشت به خانه، با ذکر خوبیهای مراسم و تشکر از او اعتماد به نفسش را تقویت کنید.
📿 لازم نیست نوجوان شما همهی اعمال این شبها را اجرا کند. اگر خسته شد، به اجبار متوسل نشوید. میتوانید به او پیشنهاد دهید کتاب مورد علاقهاش را با خود بیاورد و زمانی را به مطالعه کتاب بپردازد.
✅ سعی کنید چرایی مراسمِ شبهای قدر را برای فرزندتان شیرین جلوه دهید. با او دوستانه صحبت کنید و از احتیاجی که ما بندگان به خدا و ارتباط با او داریم، حرف بزنید. از فرزندتان درباره این ارتباط و چراییاش بپرسید. بگذارید صحبت کند و سعی کنید با زبانِ خودش، تفکراتش را هدایت کنید.
این مطلب را برای خامنهایریحانه نوشتهام.
لینک مطلب در اینستاگرام +
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۶:۳۱ ب.ظ روز ۱۵ خرداد ۱۳۹۷ |
دیدگاه (۰)
زندگی به وقت رمضان⁉ چگونه برای لحظه لحظهی ماه مبارک، برنامهریزی کنیم؟
⏰درماه رمضان مجبور به تغییراتی برای انجام کارهای روزانهمان میشویم. ما خانمها چون وظیفه انجام کارهای خانه و آماده کردن سحری و افطاری برای خانواده را نیز داریم، گاهی برای تنظیم کارها با ساعات ماه رمضان و استراحتمان، سردرگم میشویم. برای نجات از این بینظمی، بهتر است از ابتدای ماه، برنامهای برای انجام کارها برای خودمان بچینیم.
🌃اگر روزها در خانه هستید و میتوانید در طول روز بخوابید، میتوانید تا سحر بیدار باشید و بخشی از کارهای منزل یا کارهای شخصیتان را در فاصله افطار تا سحر انجام دهید. در این مدت هم میتوانید به فعالیتهایتان برسید و هم با خوردن آب و مواد غذایی، بدنتان را برای روزهداری تقویت کنید.
👩اگر خانمی شاغل هستید شاید فرصت کمتری برای استراحت داشته باشید اما با کمی برنامه ریزی میتوانید به همهی کارهایتان سامان بدهید. اینکه در ذهنتان ساعت خواب، تهییه غذا، امورات شخصی، عبادات و بقیه کارهایتان، طبقه بندی شده باشد، آسودگی خیال را برایتان به همراه دارد.
👩💻اگر دانشجو هستید و فصل امتحاناتتان است، بهترین زمان برای درس خواندن، کمی بعد از افطار است که مواد غذایی به مغز رسیده. بین الطلوعین نیز زمان خوبی برای یادگیری است. بهتر است برنامه خواب و استراحتتان را طوری بچینید که این ساعات بانشاط باشید و بتوانید درسهایتان را بخوانید.
📖قرائت قرآن روزانهتان را میتوانید تقسیم بندی کنید و بعد از هر نماز، چند صفحهای از قرآن را بخوانید. اگر افطار تا سحر را بیدار میمانید، ساعات شب نیز زمان بسیار خوبی برای خواندن قرآن است.
🗒ازابتدای ماه، یک برنامه غذایی برای افطار و سحرهایتان بنویسید. این کار باعث میشود نیمی از سر درگمیتان برای تهیه غذای خانواده کم شود. اگر سحرها وعدهی پختنی استفاده میکنید، میتوانید آخر شب آنرا طبخ کنید که تا سحر آرام بپزد و لازم نباشد سحرها، زمانی را برای گرم کردن غذا اختصاص دهید.
🍱برای مهمانی افطاری، از روزهای قبل دست به کار شوید. لیست موادی که برای تهیه مواد غذایی احتیاج دارید را آماده کنید و بعضی از مواد غذایی را از دو روز قبل بخرید. ظرفهایی که احتیاج دارید را از روز قبل آماده کنید. خانه را بعد از افطارِ روز قبل از مهمانی تمیز کنید. غذایی که میپزید را از صبح درست کنید تا بتوانید در طی روز ساعتی بخوابید تا در طول میزبانی سرزنده باشید. یک ساعت قبل اذان را به چیدن سفره اختصاص دهید.
این مطلب را برای خامنهایریحانه نوشتهام.
لینک مطلب در اینستاگرام
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۶:۴۲ ب.ظ روز ۰۱ خرداد ۱۳۹۷ |
دیدگاه (۰)
مهمان بارگاه حسینیک قرآن کوچک سورمهای بود. هدیهٔ پدرم از مدینه. دبیرستان بودیم. مدرسه عدهای از بچههای ممتاز و حافظ قرآن را به عنوان جایزه، سفر عمره برده بود. وقتی برگشتند، اکثرا یک قران کوچک سورمهای داشتند؛ کوچک یعنی اندازه یک دست. با برگههایی سفید، خطی خوانا. اصلا هرچه یک دختر دبیرستانی از یک قرآن زیبا میخواست، در آن قرآن جمع شده بود. چند ماه بعد پدرم عازم عمره شدند. از دوستانم مشخصات جایی که قرآن را تهیه کرده بودند پرسیدم و به بابا گفتم تا برای من هم یکی بیاورد. تا دیگر با حسرت به قرآن دوستانم نگاه نکنم.
قران سورمهایام شد یار دوست داشتنیام. با اینکه خیلی ظریف و زیبا بود، ولی قرآنِ سرطاقچه برایم نبود که بخاطر ظرافتش، فقط گاهی بردارم و چند صفحه بخوانم. همه جا با من بود. با او چند سوره حفظ کردم؛ مشهد و کربلا و مکه با خود بردمش؛ اگر درباره آیهای تفسیر یا نکتهای میشنیدم در صفحاتش علامت میزدم یا در کنارههایش مینوشتم. سر کلاس اگر درباره آیه یا سورهای صحبت می شد قرآنم را درمیآوردم و آن آیه را میخواندم. ماه رمضانها با او ختم قرآن میکردم. وقتی میخواستم مسافرت بروم، از زیر قرآنم رد میشدم. شده بود رفیق برایم.
هفت سالی گذشته بود از وقتی قرآن را هدیه گرفته بودم. جلد پلاستیکیاش کرده بودم تا جلد اصلیاش خراب نشود. رنگ کنارههایش کمی عوض شده بود. دیگر سفید و براق نبود و کمی به تیرگی میزد. حجم برگههایش به خاطر ورق خوردن و خواندن انگار زیاد شده بود. درست مثل یک کتاب رمان که ساعتها دستت گرفتهای و آن را بارها خواندهای. قرآن ظریف و دوستداشتنیام، دوست داشتنیتر شده بود با اینکه ظاهرش از هفت سال قبل عوض شده بود و آن ظرافت اولیه را نداشت. ولی شکل تغییریافتهاش نشان میداد قرآن طاقچهای نبوده و چه چیزی قشنگتر از این.
رمضان سال هشتاد و نه بود. قرار بود با یکسری از بچههای دانشگاه، شبهای قدر برویم کربلا. مثل همیشهٔ سفرهایم، قران سورمهایام را جزو وسائلم گذاشتم تا در این اولین شب قدر در کربلا، با آن قران به سر بگیرم. قرانی که آموختههای هفت سالم از آیات را در آن نوشته بودم. شب نوزدهم نجف بودیم. بیست و یکم کاظمین و بیست و سوم که از قضا شب جمعه هم بود، کربلا بودیم. همزمانی شب بیست و سوم با شب جمعه باعث شده بود کربلا به شدت شلوغ باشد. برای مراسم احیا به حرم رفتیم. بعد از کلی گشتن جای خیلی کوچکی برای نشستن پیدا کردم. یادم است کمی که نشستم و دعا خواندم، به خاطر کمی جا و امید به پیدا کردن یک مکان بهتر، بلند شدم. صحن را گشتم ولی حتی راه رفتن هم در آن شلوغی سخت بود چه برسد به پیدا کردن جایی برای نشستن. به سمت ضریح رفتم، به امید پیدا کردن جایی برای نشستن. کنار ضریح یک نرده گذاشته بودند و پشت آن نرده که چسبیده به دیوار حائل قسمت زنانه و مردانه بود کاملا خالی بود. خودم را به پشت نرده رساندم و همانجا ایستادم. باقی دعاها را همان کنار ضریح و در حالت ایستاده خواندم. آن سالها مراسم قرآن به سر در عراق پشت بلندگوها خوانده نمیشد. برای همین قرآنم را درآوردم و خودم قرآن به سر کردم. شب جمعه و شب زیارتی امام حسین علیه السلام؛ چسبیده به ضریح و دست گره زده در مشبکهای ضریح، قرآن به سر با قرآن سورمهایام؛ دیگر چه میخواستم از شب قدر؟ همهٔ دوست داشتنیها جمع شده بودند.
قرآن به سرم که تمام شد، قرآنم را به دست گرفتم و به سمت ضریح، مشغول خواندن دعا شدم. کسی به شانهام زد و برگشتم. دختر جوانی بود. به قرآنم اشاره کرد و گفت میشود چند لحظه قرآن را به من بدهید تا من هم قرآن به سر کنم؟ قرآنم را به او دادم و به سمت ضریح برگشتم و ادامه دعاهایم را خواندم. ده دقیقهای که گذشت برگشتم تا ببینم قرآن به سر دختر جوان تمام شده یا نه؛ ولی پشت سرم نبود! رفته بود! اطراف را نگاه کردم، هیچجا نبود. نه آن دختر جوان نه قرآن من! رفته بود و قرآن سورمهای دوست داشتنیام را هم با خود برده بود. نمیتوانستم باور کنم. جاکتابیهای اطراف را میگشتم و نگاه میکردم ولی اثری از قرآن محبوب من نبود! در آن شلوغی شب قدر نیز نمیتوانستم همه جاکتابیهای حرم را نگاه کنم و به دنبال قرانم که حتما دخترجوان فکر کرده بود برای حرم است و با خودش برده بود، بگردم.
باورش برایم سخت بود. قرآن عزیزم، قرآن دوست داشتنیام گم شده بود. تمام آن نکتهها و علامت هایی که در صفحاتش زده بودم، رفته بود. خاطراتی که داشتم. قرآن محبوبم، همه و همه رفته بود. نمیدانستم خدا چرا چنین شبی، در چنین جایی باید چنین امتحانی مرا بکند. آن هم با قرآنم. یعنی به قران هم نباید وابسته شد؟ قرانم قرار بوده در حرم اباعبدالله بماند؟ نمیدانم.
هنوز هم هروقت زیارت حرم اباعبدالله علیهالسلام نصیبم میشود، جاکتابیهای حرم را نگاه میکنم و میگردم به دنبال قرآنم، شاید بین کتابها و قرآنها پیدایش کنم. ولی با خودم میگویم اگر پیدایش کردی بعد از این همه سال، چه میکنی؟ قرآنی که هفت سال در حرم اباعبدالله علیهالسلام بوده و توسط زائرینش قرائت شده، دیگر برای تو نیست، حتی اگر در برگه اولش اسم تو نوشته شده باشد و کنار ورقهایش نشانی از خط تو باشد…
خوشابحال قرانم که مقیم بارگاه حسین علیهالسلام شد…
این مطلب برای سایت فردانیوز نوشته شده است.
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۳:۰۹ ق.ظ روز ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ |
دیدگاه (۱)