![]() ![]()
روضه عشاق
اگر کوهم! خراب از قصه فرهاد خواهم شد دلیل از من مخواه، از سرنوشت پیله ها پیداست تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم مسیحای تو بر من گرچه دیگر جان نمی بخشند به خاک افکندی ام در خون و قول سوختن دادی
فاضل نظری نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۴:۴۱ ب.ظ روز ۲۰ آذر ۱۳۹۵ | دیدگاه (۰) ![]() حرف ها دارم اما … بزنم یا نزنم؟ همه حرف دلم با تو همین است که « دوست … » عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم گفته بودم که به دریا نزنم دل اما از ازل تا به ابد پرسش آدم این است: به گناهی که تماشای گل روی تو بود دست بر دست همه عمر در این تردیدم: زنده یاد قیصر امین پور نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱:۴۵ ب.ظ روز ۰۸ آبان ۱۳۹۵ | دیدگاه (۰) ![]() من از عهد آدم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی سلامی صمیمیتر از غم ندیدم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد جهان یک دهان شد همآواز با ما قیصر امینپور نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۳:۲۴ ب.ظ روز ۱۰ مهر ۱۳۹۵ | دیدگاه (۰) ![]() با آنکه بیدلیل رها میکنی مرا در پیچ و تاب عشق،به معنای هجر نیست خون میخوریم در غم و حرفی نمیزنیم خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت حق با تو بود هرچه بکوشد نمیرسد ای عشق! ای حقیقت باور نکردنی! فاضل نظری – کتاب نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۲:۰۲ ق.ظ روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ | دیدگاه (۱) ![]() در کنج ایوان میگذارد خسته جارو را با دستهای کوچکش هی چنگ پشتِ چنگ قلیان و چای قندپهلو فرصت تلخی ست هر شب پریهای خیالش خواب میبینند: یک روز میآیند زنها کِل کشان، خندان یک حلقه از خورشید هم حتی درخشان تر… او میرود با گونههایی سرخ از احساس او زندگی را سالهای بعد میفهمد روحش کبود از رنج و جسمش آبرودار است اما برای دخترش از عشق میگوید هرشب که میخوابند، دختر خواب میبیند: مژگان عباسلو اختلافات زن و شوهر، خشونت علیه زنان، زن، زن بودن، زنان، زنان شاعر، زنانگی، زندگي سخت، زندگی، شعر، شعر عاشقانه، غزل، مژگان عباسلو نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۷:۱۷ ق.ظ روز ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ | دیدگاه (۲) ![]() رسیده آخر اسفند و رو به پایانم تو و جهان و همه مردمش عوض شدهاید چگونه با تو بمانم؟ بهار نزدیک است تو پیش من سخن از روز جشن میگویی شبی که ماه به بالای شهرمان برسد نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۲:۵۱ ق.ظ روز ۲۳ اسفند ۱۳۹۳ | دیدگاه (۳) ![]() خستهام مثل جوانی که پس از سربازی مثـل یــک افـسر تحقـیق شـرافـتـمـنـدی خستهام مثل پسر بچه که درجای شلوغ خستـه مثل زن راضـی شده به مهر طلاق خسته مثـل پـدری کـه پسر معتـادش مثل یک پیرزنی که شده سرباز عروس خستهام مثـل زنی حامله که ماه نهم مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند خسته مثل پدری گوشهٔ آسایشگاه خستـهام بیشتر از پیـر زنـی تنهـا کـه خستهام کاش کسی حال مرا میفهمید شـدهام مثل مریضی که پس از قطع امید علی صفری ![]() |