![]() آخرین نوشتهها![]()
ماجراجویان بزرگ
به عنوان یک زن مسلمان که طبعا یکسری محدودیتهایی داره، همیشه برام سوال بوده و سواله که تا حالا یک زن مسلمان جهانگرد داشتیم؟ تو اینستا یک مدت دنبالش گشتم ولی پیدا نکردم. از اون آرزوهاییه که همیشه داشتم و گمونم فقط یکبار که تنهایی رفتم شیراز و اصفهان یک کم محققش کردم و سفرهای تنهایی و دانشجویی به عراق و عربستان که گاهی خودم کوچه ها و خیابون ها رو میگشتم. البته مقیاس خیلی خیلی کوچیکیه :)) حالا چرا اینها رو در ریویو این کتاب نوشتم؟ چون کتاب درباره جهانگردها و ماجراجوهای مختلفه. افرادی که به شیوه های مختلف خودشون، جهان رو یا قسمتی از اون رو گشتن و دیدن و کتاب این افراد رو برای نوجوون ها معرفی میکنه و ترغیب میکنه به ماجراجویی. نترسیدن و دنبال کشف رفتن. حقیقتش یک مقدار تردید دارم که کتاب رو به خواهرزادهام بدم بخونه یا نه! ممکنه تو آرزوها و آیندهاش تاثیرگذار باشه. حالا تاثیر مثبت یا منفی، نمیدونم. کاش یک خانم مسلمان جهانگرد پیدا میکردم و خاطراتش رو میخوندم. پن: کتاب توسط نشر اطراف منتشر شده. نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۹:۳۴ ب.ظ روز ۰۵ آذر ۱۳۹۹ | دیدگاه (۰) ![]() یکم: پنج سال پیش برای اولینبار سفری به زاهدان داشتم. البته اگر سفرهای دوران کودکی که چیزی از آنها در خاطرم نمانده را ندید بگیریم. یادم است در اینستا وقتی پستی از آنجا گذاشتم، چند نفر از دوستان پیام دادند «چرا زاهدان؟» «چطور جرأت کردی بری اونجا» «امنیت داره؟» و سوالاتی از این دست که نه انگار به شهری در کشور خودمان رفته، که انگار در اوج روزهای حمله طالبان به کابل رفتهام! نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۳:۱۵ ب.ظ روز ۱۸ مرداد ۱۳۹۸ | دیدگاه (۰) ![]() درباره حافظ میگند برخلاف سعدی خیلی اهل سفر نبوده و اکثرا همون شیراز بوده. یه بار اصفهان رفته که ظاهراً خیلی هم ازش خوشش نیومده و گفته «اگرچه زندهرود آب حیات است، ولی شیراز ما از اصفهان به» نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۲:۲۸ ب.ظ روز ۰۹ تیر ۱۳۹۸ | دیدگاه (۰) ![]() هر دو کتاب، سفرنامهطور! دهکده خاکبرسر اما عالی است. زنی که برای همراهی همسرش با پسر سهسالهشان عازم سوئیس میشود به همراه مهمانی یک ماهه در شکم. پن: البته تفاوت این دو کتاب فقط اطلاعات شخصی دادنِ دهکده نیست! همه بعدی بودن دهکده است و اینکه بعد تمام شدن کتاب، از لوزان اطلاعات خوبی نصیب خواننده میشود، ولی بعد از اتمامِ کوچهها، پراگ هنوز ناشناخته در ذهن خواننده میماند نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۳:۱۰ ب.ظ روز ۱۳ فروردین ۱۳۹۸ | دیدگاه (۰) ![]() چهارشنبه شش دی ۹۶ فرصت بین دو ترم مدرسه که بچهها مشغول امتحانات هستن، فرصت خوبی بود برای سفر زمستونه. احمد بشدت کار داشت و نمیتونست مرخصی بگیره؛ از هفته بعد هم دوباره ترم جدید مدرسه شروع میشد و خودم دیگه فرصت نداشتم. از طرف دیگه مرضیه و فاطمه چندینبار گفته بودن بریم شیراز و اصفهان؛ منم که از اردیبهشت پارسال که رفتم شیراز، بالبال میزدم تو پاییز یا زمستون یکبار دیگه برم شیراز و مسجد نصیرالملک عزیز رو تو این فصل ببینم. با فاطمه و مرضیه هماهنگ کردم و قرار شد چهارشنبه فاطمه از اصفهان بره شیراز و منم از تهران؛ تا شنبه شیراز باشیم و بعد باهم بریم اصفهان. مرضیه ولی نمیتونست مرخصی بگیره و باهامون بیاد اصفهان. برای چهارشنبه هفت صبح بلیط شیراز گرفتم. وقتی تو فرودگاه از احمد خداحافظی کردم و به سمت گیت پرواز حرکت کردم، حسی شبیه حسی که اول دبیرستان داشتم و برای اولینبار میخواستم مستقل از خانواده و با مدرسه برم مشهد، داشتم؛ حسِ استقلال که از یک طرف حسِ خوبیه و از طرف دیگه یک مقدار ترس و اضطراب داره؛ علاوه بر این، شبِ قبل تهران زلزله اومده بود و یک کم نگران بودم اگه دوباره زلزله بیاد و ریشتر زیادی داشته باشه و … من چطوری خودم رو به خونه و خانوادهام برسونم … قبل هر سفر، نگرانیهای مختلف سراغ آدم میاد ولی با شروع سفر تقریبا به فراموشی سپرده میشن، مثل وقتی هواپیما اوج گرفت و بین ابرها پرواز کرد و چند ثانیه بعد فقط سفیدی بود که دیده میشد و هیچ نشونی از زمین نبود، سعی کردم اضطراب و نگرانیها رو از خودم دور کنم. چهارمین سفرم به شیراز بود و تقریبا همه جاهای دیدنی شهر رو حداقل یکبار دیده بودم. این سفرم دو تا هدف داشت؛ دیدن مرضیه و دیدن مسجد نصیر تو آفتاب زمستونی 🙂 برای همین، زیاد اصراری به برنامه فشرده و رفتن به این سمت و اون سمت شهر، نداشتم. عصر با مرضیه رفتیم باغ ارم و دیدار سروناز. البته از هرکی پرسیدیم نمیدونست کدوم یکی از سروهای باغ، همون سروناز معروف هست؛ هیچ تابلویی و نوشتهای هم نبود. تا بالاخره موقع خروج از باغ، یکی از نگهبانهای باغ بلندترین سرو باغ رو نشونمون داد و گفت سروناز مشهور ایشون هستن. باغ ارم، در واقع باغ گیاهشناسی شیراز هست و درخت و گیاههای مختلف رو میشه اونجا پیدا کرد. یادمه فروردین هفتاد و شش باغ ارم رو دیده بودم و فضای اون موقع با الان که زمستون بود و فصل سرد سال، خیلی فرق میکرد. بعد از دیدن باغ ارم، رفتیم دانشگاه شیراز و نماز مغرب عشا رو تو مسجد دانشگاه خوندیم. تصمیم داشتیم بریم دروازه قرآن. سوار تاکسی شدیم، راننده از مسیری رفت که از جلو آرامگاه حافظ رد میشد. دیدیم انگار حضرت لسان الغیب دعوت کردن به محضرشون شرفیاب بشیم؛ از ماشین پیاده شدیم و جهت فاتحه خوانی و تجدید دیدار! وارد حافظیه شدیم. از حافظیه رفتیم دروازه قرآن و آرامگاه خواجو کرمانی که بالای کوه کنار دروازه است. با بابا رفتیم دروازه قرآن و آرامگاه خواجو که تو کوه کنار دروازه بود. یه دختربچه ده ساله بودم که از دیدن یه طاووس بزرگ وسط میدون شهر ذوق زده شده بودم؛ از دیدن یه غار واقعی که میگفتن خواجو اونجا زندگی میکرده، شگفت زده بودم و سرخوش راه میرفتم؛ از خواهرم میخواستم با دوربینی که فقط ۳۶ تا عکس میشد باهاش گرفت و جیره کل سفرمون بود، یه عکس تکی ازم بگیره جوری که طاووس بزرگ پایین هم دیده بشه. خواجو تو ذهن من یه شاعرمرد مظلوم تجسم شده؛ نمیدونم چرا! شاید چون اشعارش و حتی خودش خیلی معروف نیستن ![]() چو در نظر نبود روی دوستان ما را به هیچ رو نبود میل بوستان ما را نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۱:۵۰ ق.ظ روز ۰۶ دی ۱۳۹۶ | دیدگاه (۳) ![]() شهر داره کم کم آروم میشه و خلوت. حس دلتنگی از تموم شدنِ شور و شلوغی ایام اربعین خدایا این زیارت رو، آخرین زیارت زندگی مون قرار نده و هرساله نصیب همه شیعیان و عاشقان اهل بیت بگردان. ![]() صحن فاطمه الزهرا در نجف، که در روزهای قبل از اربعین، مالامال از جمعیت میشود نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۴:۱۲ ب.ظ روز ۲۳ آبان ۱۳۹۶ | دیدگاه (۰) ![]() امسال تصمیم گرفتیم پیادهروی اربعین متفاوتی داشته باشیم. متفاوت از این جهت که برخلاف سالهای قبل که سه الی چهار روز از نجف پیاده میرفتیم تا به کربلا برسیم، از نجف سوار ماشین شدیم تا عمود ۱۰۴۱ و سه روز و نیم در موکب شباب امیرالمومنین که توسط سیدهادی شیرازی ساخته و مدیریت میشود، ماندیم. در کارهای موکب و پذیرایی از زوار و مشایهها و برخی کارهای موکب کمک کردیم، و ظهر روز چهارم پیاده به سمت کربلا حرکت کردیم و بعد از غروب به شهر رسیدیم. و چه چهار روز قشنگی بود … تنفس در هوای زوار اباعبدالله و شاهد آمدن و رفتنشان بودن شبها گاهی با سیداحمد از دم موکب راه میافتادیم و بین پیادهها حرکت میکردیم و بیست سی ستون جلو میرفتیم و دلمان پر میکشید برای سختی راه و پیاده رفتنهای با کوله و نشستنها و … نوشتهها و عکسهای سفر امسال را میتوانید با برچسب اربعین۹۶ دنبال کنید
اربعین، اربعین96، اربعیننوشت، پیاده روی نجف تا کربلا، خاطرات سفر، سفر به عتبات، سفرنامه، عمود1041، موکب شباب امیرالمومنین نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۷:۴۳ ب.ظ روز ۱۹ آبان ۱۳۹۶ | دیدگاه (۰) ![]() |