![]() ![]()
زنی که دوست نداشت منفعل باشد
🔻در کاظمین متولد شد، دو سالش بود که پدرش را از دست داد. بعد از آن او مانده بود و دو برادرش، سیدمحمدباقر و سیداسماعیل. آمنه اسماش بود. وقتی یازده ساله شد، همراه برادرانش به نجف رفت. او هم میخواست درس دین بخواند. آنسالها حوزه نجف قسمت خواهران نداشت، این بهانه باعث شد که استاد اصلی آمنه، برادرش سیدمحمدباقر شود. آمنه حیدر صدر، مشهور به بنتالهدی آنقدر با جدیت و تلاش درس خواند که تا درجه اجتهاد پیش رفت. 🔹درس خوانده بود و فعال وقتش را گذاشته بود برای کار فرهنگی، از کلاس قرآن و امور دینی برای دختران جوان گرفته تا نوشتن داستان و رمان برای مجلهی الاضواء. شمشیر بسته بود که دخترها در مورد الگوها و غربیها اصل ماجرا را بدانند و زود خودشان را نبازند. مدارس الزهرا(س) در شهرهای بغداد شعبههای مختلفی داشت. این مدارس وابسته به صندوق خیریه اسلامی بود. بنتالهدی سرپرست این مدارس شد. او برای آموزش بیشتر معلمان کلاس برگزار میکرد، چیزی شبیه به همین دورههای ضمن خدمتی که این روزها ما داریم. اما او در سالهای ۱۳۵۰ یعنی ۱۳۱۰ شمسی، در روزهایی که رضا پهلوی تلاش میکرد به بهانههای مختلف بین نمد جمهوری و دیکتاتوری برای خودش کلاه جذابی بدوزد، این کار را انجام داد. 🔸️به دانشجوها اهمیت میداد. برایشان وقت مشخص میگذاشت و سوالاتشان را بیجواب نمیگذاشت. بهانهای شد و مدارس را تحویل وزارت تعلیم و تربیت عراق داد. اما اسحلهاش را زمین نگذاشت. نوشتن، وسیله و ابزارش بود. 🔹️زنان و دختران عراق را رها نکرد. اولین زن شیعهای بود که برای دختران نوجوان داستان نوشت. او آنها را ناخواسته وادار به تفکر میکرد. فعالیت سیاسی و روشنگری را با استاد، برادر، یار غارش، محمدباقر دنبال میکرد. قطعا شما هم تعجب کردید که در آن دوره از خفقان حزب بعث چنین روحیهای چطور فعال مانده بود. برادرش را دستگیر کرده بودند. او هم زینبوار برای حسینش سخنرانی و روشنگری کرد. 🔸️بنتالهدی به حرم امیرالمومنین(ع) رفت و در خطابهای غرا در خصوص دستگیری سیدمحمدباقر صحبت کرد. او با این سخنرانی آتشی روشن کرد که دامنه آن از نجف شروع شد و تا بغداد، کاظمین، فهود، نعمانیه، حتی لبنان و بحرین و ایران … کشیده شد. 🔹️دولت بعث برای خاموشی این آتش دست به کار شد و او را دستگیر کرد و به شهادت رساند؛ آمنه به برادرش رسید. این خواهر و برادر طاقت دوری هم را نداشتند و هر دو در ۲۴جمادیالاول ۱۴۰۰ قمری به دست رژیم بعث عراق به شهادت رسیدند. این مطلب را برای مجله واو به مناسبت سالروز شهادت بنتالهدی صدر نوشتهام. برای دیگران، بنتالهدی صدر، حضور اجتماعی زنان، زنان، زنان در اجتماع، زنان در جنگ، زنان عرب، عراق، مجله واو، مقاومت اسلامی نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱:۱۶ ق.ظ روز ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() با خوندن چند پاراگراف از کتاب در یک کانال تلگرامی، تشویق شدم “جنگ چهره زنانه ندارد” را بخرم. موضوع کتاب درباره زنان روسی است که در جنگ جهانی دوم در جبهه حضور داشتند و با آلمانها جنگیدند. نکتهای که در حین خواندن کتاب و صحبت درباره موضوع و مطالب آن با دیگران برایم روشن شد این بود که در درجه اول افراد مثل هم نیستند و همانطور که در کتاب چندینبار ذکر شده بود خیلی از زنان حاضر به ترک عادات زنانگی و خانه نبودند و در شرایط بد جنگی، مثل ج ج دوم که تعداد مردان روس زنده کم شده بود، توانایی حضور در جبهه و جنگیدن را نداشتند و حتی بعد از اتمام جنگ زنانی را که به جنگ رفته بودند سرزنش میکردند، ولی بعضی از زنان چنین توانایی داشتند و وظیفه خودشان میدانستند به کشور و مردمشان، اینگونه کمک کنند، حتی اگر بعد از جنگ همان مردان همرزمشان که در جنگ آنها را تحسین و تشویق میکردند، بعد از اتمام جنگ بخاطر روحیه جنگی که آنها پیدا کرده بودند، حاضر به ازدواج با آنان نمیشدند. نکته دوم هم برای من این بود که شرایط زنان روس در کتاب را با زنان سرزمین و دین خودم مقایسه نکنم؛ هم بخاطر تفاوتی که در جنگ کشور آنها و تعداد کشتهها و وسعت جغرافیایی و شرایط جنگی با جنگهای معاصر منطقه ما دارد و هم بخاطر نوع تربیت متفاوت (کمونیسم) آنها با ما. کتاب در عین جذاب بودن و تازگی شنیدهها، تلخ است. مخصوصا اگر خواننده زن باشد، با تکتک راویان کتاب همزادپنداری میکند ولی گاهی نمیتواند آنها را درک کند؛ مثلا یکی از راویان مادریست بیسیمچی که با نوزاد چند روزهاش به خطمقدم رفته، نوزاد گرسنه است و مادر شیر ندارد تا او را آرام کند، گریه نوزاد ممکن است محل نیروها را لو بدهد، مادر سر نوزاد را درون دریاچه میکند و نگه میدارد!!! … یکی از نکات منفی کتاب، مرتب نبودن کامل روایتهاست؛ با وجودیکه کتاب به هفت بخش تقسیم شده ولی خواننده گاهی بین راویهای مختلف که هرکدام یک مسئولیت داشتند و قصه هرکدام زمان مختلفی از جنگ را بازگو میکند، گم میشود و نبود یک دستهبندی دقیق برای یادداشتها و خاطرات را حس میکند. این سردرگمی وقتی بیشتر میشود که در قسمتهایی از کتاب اسم و نقش راویها که بعد از هر خاطره میآمد حذف میشود و خواننده فقط با باز و بسته شدن پوتیشنها متوجه تغییر در داستان و راوی میشود. یکی دیگر از نکاتی که در طی خواندن کتاب مخاطب را اذیت میکرد، تاکید چندباره در خاطرات راویان مختلف بر این موضوع بود که روسها انسانهای خوب و مهربانی بودند و آلمانها متجاوز و وحشی؛ برای مثال در صفحه ۲۶۰ از زبان یک پزشک میخوانیم: یا در صفحه ۳۳۶ و اینها نشان میدهد از کتاب نباید توقع بیطرفی یا صرفا گفتن واقعیات را داشت. نویسنده کتاب خانم سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ است و اولین نویسنده تاریخی است که به خاطر نوشتههایش در ژانر مستندنگاری، جایزه ادبی نوبل را دریافت کرده است. کتاب به زبانهای مختلفی ترجمه شده است و در سرچی که در این زمینه داشتم، متوجه شدم کتاب به زبانهای آلمانی، ایتالیایی و ژاپنی یعنی سه کشوری که در جنگ جهانی دوم ضد روسیه میجنگیدند، ترجمه نشده است. در ایران هم عبدالمجید احمدی آن را ترجمه کرده و توسط نشر چشمه، منتشر شده است. قیمت کتاب در سال نود و پنج بیست و شش هزار تومان است. نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۵:۵۰ ب.ظ روز ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ | دیدگاه (۰) ![]() من رو به دستهم بردن. دستور دادم: «دسته! به جای خود!» اما دسته حتا از جاش تکون هم نخورد. یکی دراز کشیده بود، یکی نشسته بود و سیگار میکشید، یکی هم که گردنش رو با صدا میچرخوند، گفت: «آخی!». خلاصه، وانمود کردن اصلاً منو ندیدن. براشون سنگین بود؛ اونا مرد بودن، بچههای شناسایی، حالا باید از یه دختر بیستساله فرمان ببرن. من این رو خیلی خوب درک میکردم ولی مجبور بودم فرمان بدم: «بلند شید ببینم!» یکهو دیدم تیراندازی شروع شد… پریدم تو خندق، از اونجایی که شنلم نو بود و کف خندق هم گِلی، تو خندق به پهلو روی برفها خوابیدم تا شنلم گِلی نشه. دختره احمق! شنل برام مهمتر از زندگی بود! سربازام وقتی این صحنه رو دیدن زدن زیر خنده.
صفحه ۲۵۰ نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۵:۵۶ ب.ظ روز ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ | دیدگاه (۰) ![]() |