![]() آخرین نوشتهها![]()
دیدار طلاب
ساعت چهار و ربع به کوچه اشکبوس رسیدم. حدود سی چهل خانم پشت اولین ایست بازرسی ایستاده و منتظر بودند تا به نوبت رد بشوند. با خودم گفتم “چه خوب زود رسیدم! هنوز شلوغ نشده.” چند دختر جوان جلوتر از من در صف بودند و برخلاف بقیه خانمها که آرام با هم حرف میزدند، بلند صحبت میکردند و میخندیدند و شوخی میکردند. ازشان پرسیدم از کجا آمدید؟ آنکه از بقیه قدبلندتر و شیطانتر به نظر میرسید گفت “از تهران. من از حوزه چیذرم، ایشون مشکات و این یکی دوستمون از حوزه فاطمه الزهرا.” حرفش تمام نشده بود که آن یکی گفت: “اینا جزو چهار درصدی هان! بالاشهری هستن” و چند دقیقهای با شوخی و خنده درباره این موضوع با هم کلکل کردند. به گشت سوم رسیده بودیم. کناره دیوارها کاغذ و قلمهایی دیده میشد که صاحبانشان نتوانسته بودند با خود به حسینیه ببرند. یکی از همان طلبههای تهرانی گفت: اینها رو میتونیم برداریم؟ مال بدون صاحب محسوب میشن؟ و بحث طلبگی بینشان شروع شد. یکی گفت میشود چون قیمتش کمتر از پانزده تومان است. یکی دیگر گفت نمیشود، مال گمشده که نیستند، صاحب دارند.گذاشتهاند اینجا که شب موقع برگشت بردارند. لقطه نیستند. طلبه تهرانی گفت: لقطه چیه؟ من هنوز اینا رو نخوندم. پرسیدم سطح چندی؟ خندید و با همان شیطنت گفت: جوجهام من هنوز. یکساله شروع کردم. خانمهای حفاظت و گشت، نامههایی که برای آقا آوردهاند را جمع میکنند. دختر جوانی پاکتی که در دست دارد را میدهد و با نگرانی میپرسد: نامههامون رو میخونن آقا واقعا؟ خانم محافظ میگوید: نامه ها رو میدیم دفتر، اونجا خونده میشه. دختر دوباره میپرسد یعنی خود آقا نمیخونن؟ خانم طلبه دیگری میگوید: توقع داری آقا بشینه همه این نامه ها رو بخونه؟ پس کی به کارهای کشور برسن؟ دختر جوان دیگر چیزی نمیگوید و به خانم محافظ که دور میشود نگاه میکند. از پشت سر صدایی میشنوم که میگوید: خوشبحال اینایی که تو بیت کار میکنن. آقا رو همیشه میبینن. برنمیگردم. صدای دیگری را میشنوم که میگوید: نه اتفاقا خوب نیست، عادی میشه! من حوزه شاهعبدالعظیم درس میخونم. گاهی اوقات زیارت رفتن برام شوق همیشگی رو نداره و عادی میشه. ساعت حدود پنج و نیم است که وارد حسینیه میشوم. چه خیال خامی داشتم که زود آمدهام! حسینیه پر است و طلاب جوان ایستادهاند و شعار میدهند. دنبال جایی برای نشستن میگردم که نگاهم به جایگاه میافتد و آقا را میبینم که روی صندلی نشستهاند! با تعجب به دوستم میگویم: آقا هم که آمدن داخل! چقدر زود رسیدیم ما. تازه آن موقع بود که توجهم به چشمهای قرمز و گونه های خیس شده از اشک خانم ها جلب شد. طلبه های تهرانی را میبینم، بینی و چشم هایشان کاملا سرخ شده و گونههایشان غرق اشک است. دیگر اثری از آن شر و شیطانی نیم ساعت پیش ندارند، با دیدن آقا آرام شدهاند. شعارها که تمام میشود هرکس سعی میکند جایی بنشند که بتواند رهبر را ببیند. ستون های بزرگ حسینیه دید خیلی ها را میگیرد. به خانم های طلبه نگاه میکنم. چادرها اکثرا ساده و روسری ها اکثرا رنگهای تیره دارند. تک و توک خانم هایی با روسری رنگی دیده میشوند. برعکس دیدار دانشجوها که چادرها یا لبنانی هستند یا دانشجویی با روسری های رنگی و گلگلی. تفاوت جو حاکم بر این دو قشر جامعه برایم جالب است. بعد از صحبتهای اقای اعرافی، یازده طلبه به نیابت از باقی طلاب به نوبت به جایگاه میآیند برای صحبت کردن. جایگاه از انتهای حسینیه دیده نمیشود و فقط میتوانیم صدایشان را بشنویم. صحبت هرکس که تمام میشود، نزدیک آقا میرود تا چند ثانیه ای صحبتی خصوصی کند. همین زمان است که سرهای ما آخرنشینان کشیده میشود تا چهره سخنران را ببینیم. دختری در کنارم آمار سید یا شیخ بودن طلبههایی که صحبت کردند را میگوید. ظاهرا موضوع مهمی است برایش. به جمعیت آقایان نگاه میکنم. اکثر عمامه ها سفید است و خیلی کم عمامه سیاه دیده میشود. دوبار طلاب با احسنت و تکبیر حرف های نمایندگانشان را تائید میکنند. یکبار وقتی حرف از اشتغال طلاب میشود و اینکه اگر طلبه ای شغلی داشته باشد، شهریهاش قطع میشود و در این اوضاع اقتصادی با شهریه های کم نمیشود زندگی را چرخاند؛ یکبار دیگر هم وقتی از دیدارهای هرساله آقا با دانشجویان گلایه میشود و اینکه با طلاب به اندازه دانشجویان دیدار برگزار نمیشود. انگار این دو نماینده حرف دل خیلی ها را زده بودند. از یازده سخنران، پنج نفر خانم بودند. بعد از صحبتهایشان مانند اقایان کنار آقا میرفتند با این تفاوت که همان پایین جایگاه می ایستادند و از پله ها بالا نمیرفتند. خانمی از جلو برگشت و به دوستش که کنار من نشسته بود گفت: “ببین خانمها بالا نرفتن، یادمه پارسال تو دیدار دانشجوها خانمها هم از جایگاه رفتن بالا و کنار آقا نشستن”. تفاوت بین دانشجوها و طلبه ها غیر از نوع پوشش در این موارد هم خودش را نشان میدهد. یکی از سخنرانان انتقادی به سیستم جدید آموزشی در حوزه داشت. خانم سمت چپم طوری که انگار با خودش نجوا میکند ولی رو به من گفت: راست میگه! گفتم چی؟ گفت “هم اینکه سیستم بیشتر نمرهای شده. عمقی درسها رو کار نمیکنن. برای نمره آوردن و پاس کردن فقط درس میخونیم. خیلی بد شده”. سری به تائید برایش تکان دادم. بغض فروخوردهای از سیستم نمرهای داشت. طلبهای دیگر درباره فضای مجازی و حضور و فعالیت طلاب صحبت کرد. دوست داشتم بدانم خانمهای اطرافم در چه شبکه هایی عضو هستند. اکثرا اگر حضوری داشتند در شبکه های اجتماعی داخلی بود. از همان طلبههای تهرانی پرشروشور که جلویم نشستهاند میپرسم اینستاگرام ندارید؟ هر سه نفر جوابشان منفی است. خانم شاکی از سیستم نمرهای هم میگوید قبلا داشتم، ولی پاکش کردم. الان تو سروش و تگرام فعالم. از چرایی حذف اینستا که میپرسم میگوید “فضایش بد بود. هرچیزی را برای آدم میآورد. خیلی تصویرها هست که آدم نمیخواهد حتی چند لحظه چشمش به آنها بیافتد و گناه کند و اینستا آنها را داشت. اکثر طلبه ها بخاطر همین وارد این فضاها نمیشوند که آلوده نشوند.” با خود میگویم کاش حوزه ها از فعالین و آشنایان فضای مجازی بیشتر استفاده کنند تا به طلاب آموزش دهند چطور میتوانند با کمترین مشکل در این فضاها حضور داشته باشند. ساعت نزدیک هفت و نیم است که مجری مراسم نام طلبه دیگری را برای رفتن به جایگاه و ارائه صحبتهایش میخواند. صدای اعتراض از طلاب بلند میشود. یکی از خانمهایی که نزدیکم نشسته و مشخص است از دو ساعت نشستن خسته شده است میگوید: بذارن خود اقا صحبت کنن دیگه! ما این همه راه نیومدین حرفای بقیه رو گوش کنیم، اومدیم رهبر برامون حرف بزنه. یکی دیگر از ساعت میپرسد. نگران است اذان شود و آقا صحبت نکرده باشند. خیالش را راحت میکنم که نیم ساعتی صحبت خواهند کرد. یکی از آقایان از آخر حسینه فریاد میزند ” ای پسر فاطمه، منتظر تو هستیم” کسی همراهیاش نمیکند البته و آخرین سخنران شروع به صحبت میکند. بیست دقیقه به هشت است که نوبت به رئیس جلسه میرسد. جمعیت بلند میشوند و شعار میدهند. همان کسانیکه تا چند دقیقه پیش از چهرههایشان مشخص بود خستگی راه یا سختی روزه رمق و توانی برایشان نگذاشته، انگار با شنیدن صدای آقا شارژ شدند. بلند شده بودند و با تمام توان شعار میدادند. سی و پنج دقیقه ای که رهبر صحبت کردند، سکوت مطلق در حسینیه بود. اگر کسی آرام با دوستش صحبت میکرد، صدای هیس و نگاه اطرافیان به سکوت دعوتش میکرد. اذان شده بود که صحبتهای آقا تمام شد. سریع اذان گفته شد و صفهای نماز تشکیل شد. رکعت دوم نماز عشا که تمام شد و آقا بلند شدند برای رکعت سوم، میشد نسبت تعداد طلبه های تهرانی را به تعداد طلبههای شهرهای دیگر تخمین زد. آنها که برای رکعت سوم بلند شدند از تهران بودند و آنها که همچنان نشسته بودند تا نمازشان را سلام دهند، از شهرهای دیگر. نسبتشان چقدر بود؟ شاید مساوی. یعنی تهران به اندازه کل کشور طلبه دارد؟ یا سهیمه مدارس ناعادلانه تقسیم شده بود؟ نماز که تمام شد خانمها برای صرف افطار به طبقه بالا هدایت شدند. چای، نان و پنیر و سبزی و خرما و یک بسته غذای گرم؛ زرشکپلو با مرغ. بیست دقیقهای که میگذرد، صدا زدنها شروع میشود. خانمهای کرمانشاه، خانمهای مشهد، خانمهای مازندران … هرکس دنبال گروهش میگردد تا برای برگشت مهیا شوند. بعضی به کنار نردهها میروند تا شاید برای بار آخر چهره ولیشان را ببینند و با قطرات اشک حسینیه را ترک کنند. طلبههایی که میروند تا هرکدام در شهر و حوزهشان به تحصیل بپردازند و برای اعتلای اسلام تلاش کنند. نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۱:۴۵ ق.ظ روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ | دیدگاه (۳) ![]() چگونه از همسرمان بخواهیم برای برگزاری افطاری ساده ما را همراهی کند؟ این مطلب در خامنهایریحانه منتشر شده است. افطار، افطاری ساده، برای دیگران، خامنهایریحانه، سبک زندگی، سبک زندگی اسلامی، نقش همسری، نکات همسرداری نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱:۱۵ ب.ظ روز ۱۷ خرداد ۱۳۹۷ | دیدگاه (۰) ![]() ماه رمضون سه سال پیش بود که یک لیست از غذاهایی که میشه برای افطار و سحر درست کرد، تهیه کردم و تو وبلاگ گذاشتم. تو این سه سال خیلی وقتها، حتی غیر ماه رمضون، این لیست بدرد خودم خیلی خورد و استفاده کردم، ولی بعضی از غذاهایی که این چند سال یاد گرفتم تو لیست نبود و یکسری غذاهایی که هیچوقت درست نمیکنم یا دوست ندارم تو لیست بود و بخاطر همین امسال نشستم یه لیست جدید برای خودم نوشتم و موقعهایی که میمونم چی درست کنم، ازش کمک میگیرم. لیست جدید رو میتونید از اینجا + دانلود کنید. پن: ما سوسیس و کالباس و پنیر پیتزا رو از سفره غذاییمون حذف کردیم، بخاطر همین خیلی از غذاهای جدید و فانتزی رو تو این لیست نمیبینید. توی فایل هم توضیح دادم، یکسری از غذاها که با رنگ سبز نوشتم، قبلا دستور درست کردنشون رو تو وادی گذاشتم و میتونید اینجا پیداشون کنید. امیدوارم مورد استفاده قرار بگیره نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۴:۰۸ ب.ظ روز ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ | دیدگاه (۲) ![]() محلبیه یا با دیکته اشتباهی که بین ما جا افتاده مهلبیه چهار قاشق غذاخوری آردذرت رو با سه چهارم پیمانه شکر مخلوط کردم و دو پیمانه شیر بهشون اضافه کردم و گذاشتم رو گاز و مرتب هم زدم تا ته نگیره، وقتی کمی غلیظ شد و به مقداری رسید که مورد نظرم بود، گاز رو خاموش کردم؛ سریع حدود پنجاه گرم خامه و یک قاشق مرباخوری گلاب بهش اضافه کردم و هم زدم و تو ظرف کشیدم و گذاشتم تو یخچال تا خوب خودش رو گرفت و بعد تزیینش کردم ?? میتونید به مواد پودر کاکائو یا زعفرون هم اضافه کنید و محلبی قهوه ای یا زرد داشته باشین. نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۴:۱۴ ق.ظ روز ۲۳ خرداد ۱۳۹۵ | دیدگاه (۲) ![]() از بچگی عادت داشتم روزهم را با آبجوش و خرما یا بامیه باز میکردم و بعد نان و پنیر میخوردم با آش یا سوپ یا کوکو. نان و پنیر که یکی از علائق همیشگی و عشقهای غذائیم بوده و هست. در حدی که حاضرم به جای نهار و شام نون پنیر بخورم 🙂 همین نون و پنیر را میشه با یک کم وقت و حوصله، به شکل جدید و متنوعی سرِ سفرههای افطاریمون بذاریم تا هم تنوعی بشه برامون هم کارِ خورندگان محترم را راحت کنیم! به شکل لقمههای رولتی. موادی که من استفاده کردم، اینها بودند: نون لواش یا ساندویچی، پنیر خامهای یا لبنه یا هر پنیری که شل و کشیدنش روی نون راحت باشه، سبزیجات خشک، پودر پسته، کنجد، سیاه دونه. این مواد باعث میشه پنیر طعمدار و خوشمزه بشه. همهی مواد را با پنیرمون قاطی میکنیم و خوب هم میزنیم. نانمان را کامل پهن میکنیم و اگه کناره هاش خیلی قناس و اضافه بود، با دست جدا میکنیم و ترکیب پنیر و موادمان را کاملا روی نان پهن میکنیم؛ نان را مثل لقمههای غازی مادرهامون تا میزنیم و خوب میپیچیدیم. هرچی محکمتر و سفتتر باشه بهتره؛ داخل یه پلاستیک میپیچیمش و میذاریم یک ساعتی در یخچال بمونه؛ گذاشتن تو یخچال باعث میشه لقمههامون خوب خودش را بگیره. بعد از یک ساعت از یخچال خارجش میکنیم و با چاقو، آرام غازیهامون را برش میدیم دو یا سه سانت. لقمههای کوچیک آمادهی خوردن 🙂
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۶:۵۱ ق.ظ روز ۲۸ تیر ۱۳۹۲ | دیدگاه (۶) ![]() یکی از دغدغههای اکثر خانمها برای نهارو شام “چی بپزم” هست؛ یک دغدغهی همیشگی و خیلی مشکل 🙂 این دغدغه، در ماه رمضان سختتر و پیچیدهتر هم میشه مخصوصا این چند سال اخیر که فاصلهی بین افطار تا سحر خیلی کوتاهه و”چی بپزم” برای سحر، بغرنجتر میشه. آقایون هم که هیچوقت برای حلِ این بحران کمکی نمیکنند و اکثراً تنها جوابشون اینه «هرچی بپزی، خوبه»! :O وهمیشه خود ما خانمها باید دست به کار بشیم؛ برای همین تصمیم گرفتم برای ماه رمضان امسال لیستی بنویسم از غذاهایی که میشه برای سحر و افطار تهیه کرد تا مثلِ ماه رمضان پارسال، که اولین سالِ مستقل شدن و خانمِ خونه شدنم بود، سردرگم نشم. با کمک مادرم این لیست را تکمیل کردم و در وبلاگ میذارم برای استفاده بقیهی دوستانم که مثل من، دغدغهی “چی بپزم” را دارند. اگر شما غذای دیگری بلد هستید و میشناسید اسمش را بگوئید تا به لیست اضافه بشه. فایل پیدیاف جهت دانلود لیست غذا بازنشر در: لینکزن نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۲:۴۸ ق.ظ روز ۱۹ تیر ۱۳۹۲ | دیدگاه (۶۵) ![]() توضیح اولیه: چند ماه پیش یه قسمت جدید به اسم وادی آشپزی به وبلاگم اضافه کردم و تصمیم داشتم روش پختِ بعضی از غذاهایی که می پزم را بنویسم، هم برای اینکه خودم بعدا (که یادم رفته روش پخت را:) بتونم بهش مراجعه کنم هم برای بقیه مفید باشه؛ ولی اصلا فرصت نشد که این بخش را فعال کنم تا امروز، روز اول ماه مبارک که شلهزرد پختم و تصمیم گرفتم دستورش را بنویسم، امیدوارم مفید باشه. بچه که بودم، همیشه فکر میکردم شله زرد پختن یک کار خیلی سخت و وقتگیریه و حتما باید مهارت و تجربه زیادی داشته باشی تا بتونی شله زرد درست کنی ولی وقتی برای اولینبار شله زرد درست کردم، فهمیدم که چقدر اشتباه فکر میکردم و درست کردنش اصلا کاری نداره. موادی که برای شله زرد درست کردن لازم داریم: برنج، روغن، زعفران، شکر، خلال پسته و بادام، گلاب و کمی دارچین برای تزئین. در ابتدای کار باید به مقداری که میخواهید شله درست کنید، برنج خیس کنید، مثلا من یک لیوان برنج خیس کردم و سه تا کاسه شله شد. برنج را با آب زیاد بذارید روی گاز تا جوش بیاد و خوب پخته بشه؛ درست مثل زمانی که میخواین برنج دم کنید. برنج باید آنقدر روی گاز باشه تا دونههای برنج کاملا پخته و بزرگ و له بشه. وقتی برنجتان خودش را کامل ول داد زعفران بهش اضافه کنید به مقداری که رنگ برنجتان زرد بشه و بعد شکر به مقداری که دوست دارید طعم شله زردتان آنقدر شیرین باشه، کمی روغن و خلال پسته یا بادوم را به مقداری که خودتان دوست دارید اضافه کنید و هم بزنید. اگر مقداری گلاب هم به شلهتان اضافه کنید طمع و بوی مطبوع و خوبی پیدا میکنه. بعد از هم زدن گلاب و خلالها با برنج، یک دمکنی روی دیگ بذارید و حدود یک ربع بیست دقیقه بذارید تا دم بکشه و بعد از یک ربع، محتوای دیگ را به کاسه ها بریزید و روش را هم با خلال پسته و بادوم و دارچین تزئین کنید و از آشپزیتان لذت ببرید. میتونید هم از دمکنی استفاده نکنید، انقدر بذارید روی شعله آروم بمونه تا آروم آروم آبش کم بشه و به سفتی برسه که خودتان دوست دارد. فقط حواستون باشه که “هم” بزنید تا ته نگیره. نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۱:۱۵ ق.ظ روز ۳۱ تیر ۱۳۹۱ | دیدگاه (۷) ![]() |