![]() ![]()
چهارده سال
شد چهارده سال که نیستی حاجرضوان ![]() پارسال که کرونا گرفتم، خواهر جان این سوپ رو با یکسری تجویزات دیگه بهم یاد داد. ![]() ✍️ #سوپ_کاهو نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۲:۳۸ ق.ظ روز ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ | دیدگاه (۰) ![]() دبیرستانی بودم. رشتهی معارف. در واقع همان علومانسانی با چندین و چند کتاب اضافه که از سال اول دبیرستان باید میخواندیم تا خودِ اردیبهشتِ سال کنکور. آخر هم دو کتابش در کنکور برایمان میآمد، اضافه بر سوالات علومانسانی؛ عدل شهید مطهری و تبصرهالمتعلمینِ علامهحلی. روزی پدرم در آشپزخانه وضو میگرفتند؛ دیدم بعد شستن صورت، دستشان را کامل زیر شیرآب گرفتند و بعد با دست دیگر روی آن کشیدند. گفتم “بابا اشتباه وضو میگیرید، باید با دست دیگهتون آب بریزید رو این دست، نه که دستو ببرید زیر شیرآب” الغرض؛ پن: بابا چه گفتند؟ خندیدند و گفتند “اینطوری هم درسته” آه بابای مهربانم … نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۴:۴۸ ق.ظ روز ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ | دیدگاه (۲) ![]() روسری را سفارش میدهم؛ در اینستاگرام. صفحهی اینستای فروشنده را از طریق معرفی یکی از دوستانم شناختم. دنبالش کردم و سر فرصت پستها و استوریهایش را دیدم. روسری را سفارش دادم. روسری که رسید و به صفحهاش پیام رسیدنش را دادم، صفحه را آنفالو کردم. انگار خریدم را کرده و از مغازهشان بیرون رفته باشم. قبلترها هروقت احتیاج به خرید چیزی داشتم بازار یا مرکز خرید میرفتم و خریدهای مورد نیازم را تهیه میکردم. آن وسطها، موقع چرخیدن در بین مغازههای رنگارنگ، ممکن بود چشمم جنسی را ببیند که احتیاجی به آن نداشتم ولی چون خوشم آمده بود، میخریدمش؛ کم پیش میآمد البته. چون در ماه نهایت یکبار به بازار میرفتم. این روزها نیازی به بازار رفتن نداریم بلکه بازار به خانه ما آمده و هر لحظه و هر ساعت انواع پوشاک، وسائل خانه و آشپزخانه، انواع خوراکیها در جلوی چشمانمام رژه میروند. هربار که گوشی دست میگیریم و اینستا را باز میکنیم، انگار پا به همان مغازههای رنگارنگ گذاشتهایم که هزار وسیلهی جدید آوردهاند و برای خرید ما را دعوت میکنند. همان وسیلههایی که اکثرا احتیاجی به آنها نداریم ولی طرح جدید یا رنگ و شکلشان، ترغیبمان میکنند به خرید. خریدِ بدون نیاز. وای از روزی که تخفیف و جشنواره و مسابقهای داشته باشند. انگار در مسابقهای شرکت کرده باشیم و نباید از بقیه جا بمانیم. بدون نگاه کردن به کمد و کابینت، سفارش میدهیم. تصور کنید شما هر روز چندین ساعت بین مغازههای مختلف خیابان و بازار راه بروید و مدام جنسها و وسیلههای مختلف را نگاه و قیمت کنید. گاه بخرید و گاه حسرت بخورید و آه بکشید. حتی اگر به آن وسیله احتیاجی نداشته باشید، اما چون نمیتوانید آن را بخاطر مسائل مالی بخرید، آه میکشید و ناراحت میشوید. قبلترها اگر نیاز ضروری به خرید نداشتید یا از لحاظ روحی به بازارگردی احتیاج نداشتید، به بازار میرفتید و وقتتان را میگذراندید؟ چاره در این زمانه و مجازی شدن اکثر وجوه زندگی همین بازار نرفتن است! بازار مجازی نرفتن. اینکه چندین صفحه مختلف فروش را دنبال میکنیم و روزی چندین پست از وسایل جدید و زیبا جلوی چشممان رژه میروند و ما بدون نیاز واقعی داشتن به خیلیهایشان مجذوب آنها میشویم، جز ایجاد نیاز کاذب یا تشویق به خرید بدون نیاز، سود دیگری برایمان دارد؟ برای خودم به این نتیجه رسیدم که دنبال کردن صفحات فروش، خصوصا صفحات پوشاک و ظروف آشپزخانه، ترغیب به خریدم میکنند و باید با خودم کلنجار بروم که فلان وسیله را نیازی ندارم و خریدش مصداق اسراف در مال است تا دایرکت را ببندم و سفارش ندهم. پس چاره را در این دیدم که به بازار نروم، یعنی صفحات فروش را دنبال نکنم. در بخش سیو، پوشهای ساختهام به اسم بازار. یکی از پستهای صفحات فروش و برندهایی که میشناسم و از آنها خرید میکنم را سیو کردهام تا گمشان نکنم. هروقت احتیاجی به وسیلهای داشتم، پوشه را باز میکنم و در بین صفحات میچرخم و خریدم را میکنم. انگار به بازار رفته باشم و بعد از خرید به خانه برمیگردم! بعضی از صفحات که غیر از خرید، میخواهم از جهت تعداد دنبالکننده حمایتشان کنم را نیز استوری و پستشان را بیصدا (میوت) کرده ام. به نظرتان با این روش، بهتر نمیتوانیم هم در زمان و هم در هزینه زندگی، برنامهریزی و صرفهجویی کنیم؟ این مطلب را برای مجله اینترنتی واو نوشتهام نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۲:۱۰ ق.ظ روز | دیدگاه (۰) ![]() خیلی شبیه املته؛ قبول دارید؟ ![]() شما، روشی غیر این خانمه #میرزا_قاسمی رو درست میکنید؟ نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۲:۲۶ ق.ظ روز | دیدگاه (۰) ![]()
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۲:۴۸ ق.ظ روز ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ | دیدگاه (۰) ![]() مجازات، در ابتدای کار، مبتنی بر اصل «قصاص به مثل» بود. اگر کسی دندان مرد آزاد شریفی را میشکست، یا چشم او را کور می کرد، یا اندامی از او را عیبناک میساخت، همان گزند را به وی میرساندند. رفته رفته، این کیفرهای عینی از میان رفت و توان مالی جای آن را گرفت؛ به جای کیفر جسمی، فدیه و غرامت مالی میگرفتند که پس از آن، تنها کیفری که قانون آن را جایز میشمرد همان تاوان و دیه بود. مثلا تاوان کور کردن چشم مرد عادی شصت «شکل» نقره بود، و برای بنده نصف این مقدار. اگر یکی از مردم بازاری، دیگری از طبقه خود را کتک میزد، ده شکل نقره باید میپرداخت ولی اگر همین جنحه را در حق مرد صاحب عنوان یا توانگری انجام داده بود، بایستی هفت برابر این مبلغ غرامت میداد. نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۱:۳۴ ب.ظ روز ۰۹ بهمن ۱۴۰۰ | دیدگاه (۰) ![]() |
|