![]() آخرین نوشتهها![]()
داستانهای مرگی
سلام خانم بلقیس سلیمانی امیدوارم حالتان خوب باشد و قلمتان پایدار کتاب “بازی عروس و داماد” تان را که خواندم، سوالی برایم پیش آمد؛ آن هم اینکه چطور میشود یک انسان این مقدار سوژه با موضوع مرگ و مُردن در ذهنش داشته باشد؟ یادم است در کلاسهای داستاننویسی، تاکید میکردند یک دفترچه داشته باشیم و سوژههایی که به ذهنمان میرسد را آنجا بنویسیم. هر سوژه و اتفاق جالبی که میبینیم یا حتی هر مکالمه و جمله قابل توجهی که میشنویم یا جایی میخوانیم؛ تا بعدتر بتوانیم در داستانهایمان از آنها استفاده کنیم. بعد از خواندن کتابتان به ذهنم رسید شاید شا یک دفترچه داشتهاید به نام “دفترچه مرگ” هر سوژهای، داستانی، خاطرهای دربارهی مرگ میشنیدید آنجا یادداشت میکردید و بعد سر فرصت نشستهاید دستی به سر و روی آنها کشیده و بعضی را کمی شکل دادهاید و منتشرشان کردهاید. شاید هم میخواستید برای هر کدام یک داستان بلند بنویسید ولی فرصت نشده یا از این همه داستانِ مرگی خسته شدهاید و رهایشان کردهاید و برای اینکه بقیه آدمها و داستاننویسها و فیلمنامهنویسها بتوانند از سوژههایتان استفاده کنند، آنها را در یک کتاب منتشر کردهاید؛ داستانکهای خیلی کوتاه و نیمه کوتاه داستانِ این کتاب هرچه که باشد، من از خواندن داستانکهایش و قلم روان و سلیس شما، لذت بردم و البته شگفتزده شدم. شگفتزده به همان علت که اول متنمم نوشتهام. خدا قوت نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱:۰۵ ق.ظ روز ۱۸ شهریور ۱۳۹۹ | دیدگاه (۰) ![]() هفته پیش کتابی خواندم که خاطرات چند زن که در دوران جنگ هشت ساله جانباز شده بودند را نوشته بود. کتاب انگار هیچ ویراستاری نداشت. نویسنده هم خیلی قوی و کاربلد نبود. با چند خانم درباره چگونگی مجروحیتشان و زندگیشان مصاحبه کرده بود و مصاحبهها را پیاده و منتشر کرده بود. بدون ویرایش متن و کم کردن اضافات صحبتها؛ با غلطهای فراوان نگارشی و ویراستاری. ولی موضوع کتاب و سوژههای انتخاب شده برای من جدید بود و جالب. مخصوصا خاطره اول که خاطره خانمی بود که وقتی حدود سیزده ساله و دخترمدرسهای بوده، مدرسهشان توسط هواپیماهای بعثی بمباران میشود و خیلی از دانشآموزان به طرز فجیعی شهید و مجروح میشوند. مدرسه زینبیه شهر میانه. این موضوع و اتفاق ناگوار، اندازهی یک کتاب به تنهایی جای کار و نوشتن دارد؛ حتی میتواند وسوژه فیلم و مستند باشد. نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۲:۱۳ ب.ظ روز ۰۵ شهریور ۱۳۹۹ | دیدگاه (۰) ![]() 🌸 یکی از دغدغههای جدی ما زنان شاغل در محیط کار، نوع تعاملمان با همکاران مرد است. به گونهای که هم به وظایفمان در محیط کار عمل کنیم هم به عنوان یک زن مسلمان به اصول دینی پایبند باشیم و یک فعالیت اجتماعی سالم بدون اینکه آسیبی متوجه روح و روانمان باشد تجربه کنیم. ⛔️ اسم کوچک، نه ✋️ ما انسانها گاهی احتیاج به درددل کردن و صحبت با دیگران داریم. ولی همکاران مرد شما، مورد مناسبی برای درددل و شنیدن مشکلات شخصی شما نیستند. بازگو کردن مشکلات شخصیتان فقط موجب ورود همکار مرد به حریم خصوصی شما میشود. حتی ممکن است در برخی موارد موجب ایجاد مزاحمت و سوءاستفاده از شما شود. 🗣 آقایان نیز مثل خانمها احتیاج به بازگو کردن مشکلات و درددل دارند و گاهی درباره مشکلاتشان با همکاران خانم صحبت میکنند. ما خانمها نیز به خاطر عاطفی بودن و حس مادرانهای که داریم، ممکن است پای دردل آنها بنشینیم و فکر کنیم به آنها کمک میکنیم. اگر در این موقعیت قرار گرفتید، به همکارتان بگوئید بهتر است به یک مشاور مراجعه کند یا با همکاران آقا که بهتر با روحیات مردانه آشنا هستند، صحبت کند. این صحبتها باعث صمیمت و دخالت در امور خانگی افراد خواهد شد که گاهی تبعات خوبی ندارد. ✅ موقع صحبت کردن با آقایان، رسمی صحبت کنید. در توصیههای اسلامی تاکیدات زیادی به نوع صحبت کردن بین زن و مرد نامحرم شده است. این توصیهها برای مصون ماندن زنان و مردان از آسیبهای روحی و جسمی و روانی و داشتن زندگی سالم و راحت است. این مطلب را برای ریحانه نوشتهام به مناسبت روز کارمند نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۲:۲۸ ب.ظ روز ۰۴ شهریور ۱۳۹۹ | دیدگاه (۲) ![]() پریروز مامان برگشتن بهم گفتن “زانوهات برا چی درد میکنه؟” گفتم: “زانوهای من؟ از کجا فهمیدین زانوهام درد میکنه؟” گفتن: “از نماز خوندنت” کپ کردم! مادر است دیگر، بچهاش رو اسکن میکنه و بدون هیچ حرفی، متوجه درد و ناراحتیش میشه. ![]() |