![]() ![]()
آدمهای خوب این شهر ۴
از دور که داشتم نزدیک ایستگاه اتوبوس میشدم دیدم اتوبوس ایستاده، قدمهام را تندتر کردم تا قبل از حرکتش بهش برسم، قبل از سوار شدن، در ایستگاه شنیدم دو نفر با هم “جدل” میکنند؛ راننده اتوبوس و مسئولِ کرایه گرفتن آن ایستگاه چند دقیقه بعد راننده سوار شد و رو به خانمهای مسافر گفت «یه استشهاد بنویسید و امضا کنید که این آقا داره الکی پول بیشتر میگیره از مسافرا» و بعد هم تاکید کرد به ۱۸۱۱۸ زنگ بزنید و به شهرداری اطلاع بدید. راننده شاکی بود که چرا آقای مسئولِ گرفتن کرایه، از “مردم” دوبرابر کرایه میگیره و بهش اعتراض کرده بود و تذکر داد و میگفت چنین حقی نداره و داره الکی از مردم پولِ اضافه می گیره. راننده بدون اینکه وظیفهاش باشه و مسئولیتی دراینباره داشته باشه، اعتراض کرده بود و دلش برای مردم و مسافرا سوخته بود، بگذریم که خودِ مسافرا هیچکدامشان به رئیس ایستگاه اعتراض نکرده بودند که هیچ! حتی هیچ کدوم حوصله پیدا کردن کاغذ و قلم از کیفشان و نوشتن استشهادیه و امضا کردن برای رسیدگی به امور مرتبط با خودشون را نداشتن و فقط غرغر و فحش را یاد گرفته بودند! هنوز آدمهای دلسوز و به فکر مردم در این مملکت کم نشده، حتی اگر فقط در مقام یک راننده باشه! نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۸:۰۰ ق.ظ روز ۳۰ بهمن ۱۳۹۰ | دیدگاه (۱) ![]() و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما والذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما و الذین یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها کان غراماً سوره مبارکه فرقان آیات ۶۳ تا ۶۵ نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۸:۰۰ ق.ظ روز ۲۹ بهمن ۱۳۹۰ | دیدگاه (۲) ![]() امروز صبح باید میرفتم دانشگاه برای ثبت نام ترم جدید و تمدید پایاننامه! سر خیابان دانشگاه سوار تاکسی شدم تا مسیر پنج دقیقه ای را یک دقیقه با ماشین طی کنم و زودتر برسم، همان اول چهارصد تومن از کیفم درآوردم و به راننده گفتم: «روبروی دانشگاه پیاده میشم» هم زمان با من مسافر دیگری هم سوار تاکسی شد و کمی قبلتر از من پیاده شد (تنبلتر از خودم را هم دیدم!) و دویست تومن به راننده داد، راننده گفت: «کرایه سیصد تومنه» و صد تومنِ دیگه از مسافر گرفت ولی به من هیچی نگفت و صد تومنِ اضافهی پولم را پس نداد، انگار که کرایه چهارصد تومن است! وقتی موقع پیاده شدن گفتم «کرایه سیصد تومن مگه نیست؟» با اکراه صد تومن بهم داد … پیاده شدم …
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۹:۴۸ ق.ظ روز ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ | دیدگاه (۱) ![]() – تو می گویی آینده قوم بین اسرائیل را یوسف رقم خواهد زد یا یهودا؟ دیالوگی از سریال یوسف پیامبر نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۸:۰۰ ق.ظ روز | دیدگاه (۴) ![]() ما که هستیم به ایمان پر از شک دلخوش پایمان بر لب گور است و حریصیم هنوز ماهی تنگ در اندیشه دریا دلتنگ ! جز دورویی و ریا سکه نیاندوختهایم باد، حیثیت این مزرعه را با خود برد محمد حسین نعمتی ![]() چند روز قبل، یکی از شبکههای صدا و سیما فیلمی پخش کرد که داستانش بر این اساس پیش میرفت که دو عروس خانواده از همسرانشان میخواستند تا اموالِ مادرشان را بگیرند و مادر را که برای آنها نقشِ مادرشوهر داشت، به خانه سالمندان بسپارند، پسرها هم بینِ نقشِ همسری و فرزندیشان مانده بودند و نمیدانستند باید چه کنند، هربار هم که کمی با همسرانشان مخالفت میکردند و خواسته آنها کمی به تعویق میافتاد! زنها از خانهشان قهر میکردند و به خانه مادرشان میرفتند. فیلمی که از نظرِ من کاملا یک خط قرمزِ بزرگ بین عروسها و مادرشوهر کشیده بود و رابطهی پنبه و آتش بین آنها را نمایش می داد، عروسهایی که چشمِ دیدنِ مادرشوهر را نداشتند و به راحتی قهر کرده و به خانهی مادرشان میرفتند! نمونهی اینگونه مضمون در فیلمها و سریالهای صداو سیما و سینما و شبکه خانگی کم نیست، فیلمهایی که نشان میدهد عروس، چشمِ دیدن مادرشوهر را ندارد، یا مادرشوهر چشمِ دیدن عروس را ندارد و دشمنانِ خونی هم هستند یا یکی از این دو عنصر بسیار بدجنس و خودخواه است و درصدد حذفِ طرفِ دیگر از چشمِ عنصرِ مذکر داستان است؛ یا داستانهایی که روابطِ خانوادگی را خیلی راحت و سرِ مسائل گاه بیاهمیت به تشنج (هرچند خیلی کم و در ظاهر) میکشاند. اینگونه تصویرسازی و روایتِ داستان در فیلمها و سریالهای ما کاملا این دید را در جامعه و مخاطبان القا میکند که این رابطهها و خراب بودن و خصمانه بودنشان یک مسالهی طبیعیست و بینِ همه ی خانوادهها وجود دارد و حتی باید داشته باشد! البته در فرهنگِ ایرانی و حتی فراتر، فرهنگِ خیلی از کشورها همیشه رابطهی عروس و مادرشوهر یا داماد و مادرزن رابطهای غیرصمیمی یاد میشود ولی به نظرِ من پافشاری بر این موضوع و روایتکردن آن در فیلم ها و سریالها و رسانه های تاثیرگذار در زندگی مردم و فرهنگساز، کار صحیحی نیست؛ راست یا غلط بودنِ ناصمیمی بودنِ این رابطه هم جای بحث دارد و به نظر من بیشتر همین القا و توهم است که در کودکی در ذهنِ افراد خوانده میشود و باعث میشود ذهنیتشان اینگونه شکل بگیرد و در بزرگسالی و نقش خودشان هم، رفتارهایشان را بر این باور بسازند. حتی گاهی از اوقات سریالها و فیلمها این رابطهها و دعواها را بسیار گسترده و داغ میکنند و مخاطب هم به نوعی از آن الگو میگیرد و بیتوجه به اینکه آنچه دیده فقط یک سریال و فیلم بوده نه زندگی واقعی و حقیقی، مشابه آن رفتار را در زندگی و رابطههای خود اعمال میکند؛ بدونِ شک رسانهی ملی ما یکی از بزرگترین الگودهندهها در کشورمان است و به راحتی در سبکِ زندگی و روابط آدمها تاثیرگذار است و به هیچوجه نمیتوانیم منکر این تاثیرگذاری شویم. به نظرِ من، سازندگانِ فیلمها و سریالها میتوانند نقشِ زیادی در کم شدنِ حساسیتها بین خانوادهها داشته باشند، یعنی به جایِ نشان دادن هرچه بیشترِ رابطههای بد و غیردوستانه و صمیمی بینِ اعضای خانواده و عروس و مادرشوهر و جاری و خواهرشوهر و پدرزن و مادرزن و باجناق، با نشان دادنِ زندگیهای ساده و روابطی صمیمی یا حتی معمولی و متعارف، این فرهنگِ اشتباه را کمی در جامعه کم کنند، یا حداقل اگر هیچ فعالیتی در جهتِ کم شدن این حساسیتها نمیکنند، با نشان دادنِ بیش از حد این روابط و عادی سازیشان، هر روز آتشِ آن را فوت نکنند تا شعلهورتر شود. وقتی در رسانههای ما چنین رفتارهایی کاملا عادی و بدونِ هیچ بارِ منفی نمایش داده یا گفته میشود، نمیتوان از مردم بخواهیم زندگی و خانوادهی سالم و آرامی داشته باشند و با داشتنِ زندگی آرام، جامعه و جوش را هم به آرامش برسانند و جامعهای بدونِ تنش و آزار بسازند.
نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۲:۰۷ ب.ظ روز ۱۱ بهمن ۱۳۹۰ | دیدگاه (۱۵) ![]() زمان را دوست دارم، خیلی وقت ها به زمان فکر میکنم از ثانیه تا دقیقه و ساعت و روز و هفته و ماه و سال … یا اینکه مثلا نماز ظهر را در مشهد میخونم و نماز عشا را در تهران و نماز صبح را در مکه، در کابل، در آلمان … این زمان و مکانی که با هم قاطی میشه و فکر منو مشغول میکنه یا لحظهی عقد یا طلاق دو زوج. در عرض چند ثانیه و با خوندن چند کلمه دو نفر که کاملا به هم نامحرم هستند به هم محرم میشند و از هر محرمی، محرمتر یا در عرض چند ثانیه و چند کلمه یه زن و شوهر باهم نامحرم می شن … زمان و کلمات … یا حتی لحظه به دنیا آمدن نوزاد، زمان سال تحویل، زمانِ بیدار شدن از خواب … ![]() |