![]() ![]()
من و فرندفید
حدود شش ماه پیش برای اولین بار با سایت فرندفید آشنا شدم. محیط فرندفید یا به قول اعضاش فرفر جدید و جالب بود. متفاوت از سایتهای مشابهش و همین مرا جذب کرد. (بگذریم از علت اولیه عضویتم) آنقدر جذب که وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی فراموشم شد. در فرندفید هم میشد اخبار خبرگزاریهای مختلف را فهمید و آنها را خوند٬ هم تو حسینیه و هیاتش سینه زد هم خاطرات دوران دانشجویی را با بقیه درمیون گذاشت و هم در روم مورد علاقهٔ خودم خاطرات دوران کودکیات را با بقیه به اشتراک بذار و هزاران موضوع جذاب دیگه که منو به خودشون جذب کردن و به قولی معتاد فرفر شدم. متاسفانه توی این سایت هم مثل همه سایتها و وبلاگهای محیطهای مجازی٬ روابط خانمها و آقایون خیلی راحتتر از محیط حقیقی بیرون بود و همین باعث شد مثل همیشه خط قرمزهایی برای خودم بکشم و ملزم بشم به رعایت آنها که البته گاهی میشد که از اونا رد بشم. همیشه توی این حدود هفت٬هشت سال عمر نتیام سعی کردم بین آدمهای این محیط و محیط مجازی تفاوت قائل بشم و دیواری بین اونا بکشم. نتیجهاش هم این شد که هیچ وقت حاضر نشدم به قرارهایی که ادمهای این دنیا برای دیدن همدیگر در محیط حقیقی میذارن برم جز یک مرتبه (آن هم حدود سه سال پیش که رفتم غرفه تبیان در نمایشگاه قران برای کمک به انجمن معارف) ولی میتونم بگم توی سایت فرندفید انقدر راحت درباره این موضوع صحبت میشد که یه چیزی قلقلکم داد که منم یکبار در این قرارها شرکت کنم ولی فرشتهای که روی سمت راست شونهام نشسته بود بهم اجازه نداد. دی زمانی که فیدی درباره احوال و روحیاتم میذاشتم بعدش با خودم فکر میکردم چه عاملی باعث میشه که من در این محیط از خودم و علایقم و روحیاتم حرف بزنم؟! ولی هنوز در این فکرم که چرا؟ چرا محیط مجازی برای خیلی از جوانان هم سن من جذابتر از محیط حقیقی پیرامونشان است؟ به چه دلیل با ابراز احساسات شادمانه یا غمگینانهمان در این محیط آرام میشویم و دست نوازش مجازی دوست ناشناختهای به ما تسکین میدهد که در محیط حقیقی این آرامش را نمیگیریم؟ این چند روز محیط فرندفید برایم بسیار زجرآور و ناراحت کننده بود. نمیدانم شاید روزی خداحافظی کردم و رفتم. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۸:۴۸ ق.ظ روز ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۸ | دیدگاه (۰) ![]() |