![]() ![]()
از دردها…
وقتی عزیزی از خانوادهای میرود، دوست و فامیل و آشنا روانهی خانهاش میشوند؛ که چه؟ که کنار بازماندههایش باشند؛ که مرحمی باشند بر داغشان؛ که همراهیشان کنند در این سختترین و دردناکترین لحظاتِ زندگیشان. ![]() پن: بیش از یکسال است که این جملات در قلبم سنگینی میکند و هروقت نگاهم به این عکس میافتد، نفسم میگیرد و اشک مهمان چشمهایم میشود. نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۵:۳۸ ق.ظ روز ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() عصری رفتم تا میدان ترهبار نزدیک خانه تا هم کمی هوای بهاری به سرم بخورد هم کمی خرید کنم. خیار و گوجه و کاهوام را که خریدم، گفتم بروم از گاریای که همیشه چند متر آنورتر از میدان میایستد و سبزی دستهای میفروشد چند بسته ریحان و شاهی و تربچه برای افطار بخرم. الغرض. دو بسته شاهی و دو بسته ریحان و یک تربچه و یک پیازچه و یک شوید و یک گیشنیز برداشتم. وقتی میخواستم ریحان بردارم پرسیدم ریحانهایتان چند است؟ گفت “مثل بقیه، سه تومن” سه تومن؟ همین چند روز پیش از گاری دیگری دو تومن خریده بودم. حوصله جروبحث نداشتم. دستهها را کم کردم و به چهار بسته رساندم و گفتم بعدا از گاریای که همیشه میخرم و گرانفروش هم نیست میخرم. چهار دسته را به دستش دادم همراه با کارت بانکیام. دستهها را گرفت و با حالتی متاسف گفت “همین؟ فقط چهار تا؟” و در کیسه گذاشت و به دستم داد و دستگاه پوزش را برداشت که دوازده تومن را بکشد. گفتمش “همین را هم چون انتخاب کرده بودم برداشتم وگرنه گران میدهی” گفت “نه قیمت همین است” گفتم “نه، گاریهای دیگر دو تومن دستهای میدهند و ریحان سه تومن” گفت”آشغال است و خراب است مال آنها” گفتم”ابدا. من هر هفته دارم میخرم” برگشت و گفت “اصلا به شما سبزی نمیفروشم” و کارت را به سمتم گرفت و گفت “من جنسم را با منت نمیفروشم” طلبکار شده بود مردک! کارت را گرفتم و کیسه سبزیها را گذاشتم روی گاری و گفتم “بیا این هم سبزیهات” برگشت و گفت “بیا چیه؟ بگو بفرمائید. مودب باش” خیلی جلوی خودم را گرفتم که چیزی در جوابش نگویم! همان اول که با لحن تحقیرآمیز گفت فقط همین چهار بسته، باید میفهمیدم با چه طرز تفکری مواجه هستم که درکی ندارد که شاید مشتریای داشته باشد که همان دوازده تومن هم برایش سنگین باشد و نباید چنین سوالی با آن لحن تحقیرآمیز بپرسد و حال که به گرانفروشیاش اعتراض شده سودای ادب بگیرد! آن هم با مفرد قرار دادن. برای همسر تعریف کردم و گفتم هیچوقت دیگر از این گاری خرید نکن. این فرد جامعهی زیر دستش گاریاش و مشتریهایش، همین فرد یک مغازه بزرگ داشته باشد گرانفروشیهای بیشتر و بیادبیهای بیشتر میکند. وای به حال روزی که افراد شبیه این آدم پست و مقام بگیرند! نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۳:۱۷ ب.ظ روز ۳۰ فروردین ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() 🔻در کاظمین متولد شد، دو سالش بود که پدرش را از دست داد. بعد از آن او مانده بود و دو برادرش، سیدمحمدباقر و سیداسماعیل. آمنه اسماش بود. وقتی یازده ساله شد، همراه برادرانش به نجف رفت. او هم میخواست درس دین بخواند. آنسالها حوزه نجف قسمت خواهران نداشت، این بهانه باعث شد که استاد اصلی آمنه، برادرش سیدمحمدباقر شود. آمنه حیدر صدر، مشهور به بنتالهدی آنقدر با جدیت و تلاش درس خواند که تا درجه اجتهاد پیش رفت. 🔹درس خوانده بود و فعال وقتش را گذاشته بود برای کار فرهنگی، از کلاس قرآن و امور دینی برای دختران جوان گرفته تا نوشتن داستان و رمان برای مجلهی الاضواء. شمشیر بسته بود که دخترها در مورد الگوها و غربیها اصل ماجرا را بدانند و زود خودشان را نبازند. مدارس الزهرا(س) در شهرهای بغداد شعبههای مختلفی داشت. این مدارس وابسته به صندوق خیریه اسلامی بود. بنتالهدی سرپرست این مدارس شد. او برای آموزش بیشتر معلمان کلاس برگزار میکرد، چیزی شبیه به همین دورههای ضمن خدمتی که این روزها ما داریم. اما او در سالهای ۱۳۵۰ یعنی ۱۳۱۰ شمسی، در روزهایی که رضا پهلوی تلاش میکرد به بهانههای مختلف بین نمد جمهوری و دیکتاتوری برای خودش کلاه جذابی بدوزد، این کار را انجام داد. 🔸️به دانشجوها اهمیت میداد. برایشان وقت مشخص میگذاشت و سوالاتشان را بیجواب نمیگذاشت. بهانهای شد و مدارس را تحویل وزارت تعلیم و تربیت عراق داد. اما اسحلهاش را زمین نگذاشت. نوشتن، وسیله و ابزارش بود. 🔹️زنان و دختران عراق را رها نکرد. اولین زن شیعهای بود که برای دختران نوجوان داستان نوشت. او آنها را ناخواسته وادار به تفکر میکرد. فعالیت سیاسی و روشنگری را با استاد، برادر، یار غارش، محمدباقر دنبال میکرد. قطعا شما هم تعجب کردید که در آن دوره از خفقان حزب بعث چنین روحیهای چطور فعال مانده بود. برادرش را دستگیر کرده بودند. او هم زینبوار برای حسینش سخنرانی و روشنگری کرد. 🔸️بنتالهدی به حرم امیرالمومنین(ع) رفت و در خطابهای غرا در خصوص دستگیری سیدمحمدباقر صحبت کرد. او با این سخنرانی آتشی روشن کرد که دامنه آن از نجف شروع شد و تا بغداد، کاظمین، فهود، نعمانیه، حتی لبنان و بحرین و ایران … کشیده شد. 🔹️دولت بعث برای خاموشی این آتش دست به کار شد و او را دستگیر کرد و به شهادت رساند؛ آمنه به برادرش رسید. این خواهر و برادر طاقت دوری هم را نداشتند و هر دو در ۲۴جمادیالاول ۱۴۰۰ قمری به دست رژیم بعث عراق به شهادت رسیدند. این مطلب را برای مجله واو به مناسبت سالروز شهادت بنتالهدی صدر نوشتهام. برای دیگران، بنتالهدی صدر، حضور اجتماعی زنان، زنان، زنان در اجتماع، زنان در جنگ، زنان عرب، عراق، مجله واو، مقاومت اسلامی نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱:۱۶ ق.ظ روز ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() امسال در شبکههای اجتماعی انداختن سفره رمضانیه بیشتر از سالهای قبل باب شده است. سفره هایی که نشانههایی از رمضان داشته باشد و در بخشی از خانهمان جای داده شود به منزله آمدن رمضان در خانه و شادی اهل منزل برای قرار گرفتن در این ماه. برای خانواده هایی که بچه دارند، روش خوبی برای آشنا کردن فرزندان با این ماه و شاد بودن و متمایز بودنش با ماههای دیگر میتواند باشد. قسمتی از اپن آشپزخانه ما، با تغییر هر فصل تزئیناتش تغییر میکند. مثلا با شروع زمستان، تم برگ کاج و شمع میگذارم، شروع پائیز میوه کاج و شمع زرد و اینها، بهار سفره هفت سین امسال سیزدهم فروردین که سفره هفتسین را جمع کردم، این سفره رمضانی را به جایش پهن کردم. ![]() نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۳:۰۷ ق.ظ روز ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() برای
نماز ظهر رفته بودم مسجدالنبی. تعداد ایرانیها آن سال خیلی کم بود. گفته
بودند در عربستان بیماریای آمده و خیلیها از ترسشان سفر را کنسل کرده
بودند. آخرین کاروانها هم هفته دوم شعبان آمده بودند و دیگر اعزامی از
ایران نبود. امام زمان، تشیع، خاطرات، خاطرات سفر، شعبان، شیعه، شیعه و سنی، عربستان سعودی، عید، مدینه، مکه، نیمه شعبان، هدیه نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۰:۲۶ ب.ظ روز ۲۶ اسفند ۱۴۰۰ | دیدگاه (۰) ![]() تصور کنید به صورت اتفاقی متوجه میشوید حیات کل کرهی زمین و ساکنینش در خطر است و ششماه دیگر، یک شهاب سنگ به زمین میخورد و همه چیز از بین میرود؛ برای پیدا کردن راهحل و جلوگیری از این اتفاق چه میکنید؟ به چهکسانی خبر را میگویید؟ برای آگاهی به همه مردم، چه راهی به ذهنتان میرسد؟ 🔹️یک دانشجوی نجوم به همراه استادش متوجه میشوند ستارهی دنبالهداری به سمت زمین در حرکت است و بر اثر برخورد آن با کرهی زمین، کل حیات زمینی از بین میرود. آنها سعی میکنند این مسئله را با رئیسجمهور آمریکا مطرح کنند و با کمک و دستور او، جلوی این برخورد را بگیرند. اما متوجه میشوند این مسئله برای دنیای سیاسیون و منافعشان جدی نیست، پس تصمیم میگیرند به کمک رسانه مردم را آگاه کنند تا فشار مردمی باعث شود، دولت کاری کند. اما باز هم تیرشان به سنگ میخورد: سنگ مردم و نوع تفکرشان. آنچه برای سیاستمداران جدی است، انتخابات دورهی بعد است و آنچه برای مردم اهمیت دارد، جدا شدن یک خواننده از شریک زندگیاش است نه مسئلهی مهمی مانند نابودی کرهی زمین و هرآنکس و هرآنچه در آن زندگی میکند. ![]() 🔸️#به_بالا_نگاه_نکن که سال گذشته در جدول جهانیِ پخشِ پربینندهترینهایِ نتفلیکس جز رتبههای اول قرار گرفت علاوه بر انتقاد به سیاستمداران و عملکرد و رفتار آنان در جامعهی آمریکا، دربارهی میزان اثرپذیری مردم از رسانه و تهاجم تکنولوژی در زندگی امروزی نیز نقد دارد. 🔹️فیلم در واقع یک اثر انتقادی کمدی است. یک طنز تلخ و سیاه. اثری که در عین سادگی و عدم پیچیدگی، مشکلات جامعهی امروز را به مخاطب نشان میدهد و در بین خندیدنها او را به فکر وامیدارد. دربارهی سیاست، رسانه، و عملکرد خود شخص. در واقع این فیلم، مشکلاتی که در نهایت منجر به نابودی میشوند را گردن یک قشر نمیاندازد، بلکه نشان میدهد هرکس در هر جایگاهی که دارد، با عملکردش در نجات یا نابودی جامعه مؤثر است. 🔸️در بخشی از فیلم دکتر میندی، شخصی که متوجه ستاره شد و سعی در آگاهی جامعه کرد، بواسطهی شرکت در برنامه تلویزیون و شهرتی که به دست میآورد به همسرش خیانت میکند و از مسیری که برای آگاهی مردم انتخاب کرده بود، فاصله میگیرد؛ درواقع فیلم میخواهد بگوید رسانه میتواند دغدغهمندان و آنان که زندگی سالمی دارند را نیز غرق کند و از مسیر اصلی و صحیح دور کند و به ابتذال اخلاقی و حتی شغلی بکشاند. نکات منفی:
چه مواردی در فیلم مورد انتقاد قرار میگیرند؟
این مطلب را برای مجله واو + نوشتهام برای دیگران، به بالا نگاه نکن، فیلم، فیلمبینی، فیلمنامه، لئوناردو دیکاپریو، مجله واو، نقد، نقد فیلم نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱:۲۶ ق.ظ روز ۲۳ اسفند ۱۴۰۰ | دیدگاه (۰) ![]() “ایهالناس! دیروز در حوالی تجریش پادشاه شما عاشق شد” از حدود دو ماه پیش، تیزرهای سریال جدیدی در شبکه خانگی در حالیکه این جمله بر روی آن پخش میشد، منتشر شد. جملهای که کلیدواژههای اصلی سریال را با خود داشت. عشق و شاه؛ کلیدواژههایی تکراری اما وقتی نام حسن فتحی در کنار آن آمد، به مخاطب مژدهی یک سریال عاشقانهی تاریخی جذاب را میداد. بعد از یکی دو ماه کش و قوس آمدن و انتظار، بالاخره قسمت اول آن پخش شد ولی مخاطب مشتاق را دلسرد کرد. یکی از بزرگترین ایرادات که در همان قست اول به چشم مخاطب میآید، گریمهای بازیگران است. آرایشهای زنان سریال، از زنان حرمسرا و کاخ شاه تا زنان روستایی و رعیت، آرایشهایی امروزی است. انگار جنبهی تجاری و رنگ و لعاب داشتن سریال برای آقای کارگردان مهمتر از نقل صحیح تاریخ بوده است. درست است که بازسازی تاریخ در آثار سینمایی اگر مو به مو اجرا شود، باعث عدم جذب مخاطب و دیده نشدن کار میشود اما قرار نیست و نباید به این بهانه تاریخ را جعل کرد. مثلا خدیجه که دختری روستایی و از خانوادهای رعیت و زجرکشیده بوده، در ۱۷۰ سال قبل با چهره و سروشکلی شبیه دختران امروزی نمایش داده میشود. طبق اسناد تاریخی، ناصرالدین شاه در زمان کشته شدن امیرکبیر بیست سال داشته است، اما گریم بهرام رادان که نقش ناصرالدین شاه را ایفا میکند، سنی حدود سی سال را به مخاطب القا میکند. ایراد بعدی که در قسمت اول در ذوق مخاطب زده میشود، دیالوگهای امروزی در اثری تاریخی بود. مخاطبی که حسن فتحی را با شب دهم و آن دیالوگهای جاندار و لحن تاریخیاش میشناسد، حال با جیرانی مواجه میشود که مادرناصرالدین شاه او را “ناصر” و خواهرش او را “امیرم” صدا میزنند. شاه قاجار بیان و نحوه ادای کلماتش مانند جوانی امروزی است. یا واژهها و تکهکلامهایی که در بیست سال اخیر رواج یافته را از زبان شخصیتهایی که صد و شصت سال قبل میزیستند، میشنود. مساله وقتی بغرنجتر میشودکه برخی دیالوگها و واژگان به سبک آن زمان گفته میشود و برخی به سبک این زمان و این آمد و شد و تغییر ادبیات زبانی و گفتاری، مخاطب را بیش از پیش اذیت میکند. برخی سکانسها در قسمت اول، بیشتر در حال و هوای تهران هزارو چهارصد میگذشت تا تهران هزار و دویست و سی. مانند صحنهای که سیاوش به خدیجه میگوید قصد دارد به خواستگاریاش برود و خدیجه مانند دخترکان نوجوان امروزی، ذوقزده و از خود بیخود میشود. فراموش نکنید بستر تاریخی که سریال در آن روایت میشود، یک جامعهی سنتی و روستایی در صد و هفتاد سال قبل بوده است و این حرکات از یک دختر در چنین بستری بعید به نظر میآید. صحنهی مسابقه بین خدیجه و سیاوش و همراهی کردن روستاییان با آن دو که دختر و پسر جوانی هستند نیز شامل همین روایت نامحتمل میشود. در کل میتوان از دو قسمت اول سریال چنین برداشت کرد که انتظار مخاطب از کارگردان بیشتر از آنچه به نمایش گذاشته شده، بوده است. فتحی با بازگویی قصهای واقعی از دل تاریخ و آوردن چند بازیگر مشهور، خواسته است هم علاقهی قدیمی خود یعنی در دل تاریخ گذر کردن را دنبال کند و مخاطب را با خود همراه کند، هم جنبه اقتصادی و سود تجاری را داشته باشد؛ اما صحنههای مصنوعی (مثل صحنه گردن زدن)، ریتم کند و خستهکننده، دیالوگهای نامتوازن، گریمهای نچسب، کار را غیرقابل باور و تجاری کرده است. درست است که نویسنده میتواند هرآنگونه که خودش خواست داستان و قصه را روایت کند، اما زمانی که در مصاحبهها میگویند “به تاریخ وفادار بودهایم” توقع مخاطب دیدن روایتی صحیح و واقعی از تاریخ است. قطعا با دیدن یکی دو قسمت از یک اثر، نمیتوان نظر کلی درباره آن را داد اما شروع هر اثر هنری، چه فیلم و سریال و چه کتاب نقش بسزا و تعیینکنندهای در موفقیت کلی آن دارد . این مطلب را برای مجله اینترنتی واو + بر اساس دو قسمت نخست سریال جیران، نوشتهام برای دیگران، بهرام رادان، تاریخ، تاریخخوانی، جیران، حسن فتحی، سریال شبکه خانگی، عاشقانه، قاجاریه، مجله واو، نقد، نقد فیلم نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱:۵۹ ق.ظ روز ۰۷ اسفند ۱۴۰۰ | دیدگاه (۰) ![]() |