![]() ![]()
داستان قرآنم (قسمت دوم)
ادامهی پست داستان قرآنم + با همین خیالها دلخوش بودم. ولی باز، هروقت کربلا میرفتم، باز هم در بین قفسهها دنبال قرانم بودم. تا نمیدانم کدام سال بود که قفسهها یکدست شد و فقط قران و مفاتیحهای خود حرم در آنها بود. اگر زائری قران یا مفاتیحی گم میکرد یا جا میگذاشت، توسط خادمها از قفسهها جمع میشدند. امیدم برای پیدا کردنش، ناامید شد. پیگیر شدم که سرنوشت این قرآنهای رها شده از میمِ مالکیت چه میشود، سرنوشت گمشدگان کربلا را نفهمیدم ولی درباره گمشدگان نجف شنیدم در غرفهای که مرحوم ابوالحسن اصفهانی دفن هستند، جمعآوری میشوند و زائرها میتوانند آنها را با خود ببرند! قرانها و مفاتیحهای گم شده در حرم، مانده در حریم قدسی نجف… یعنی قرآن من هم توسط زائری به شهر و کشور دیگری رفته؟ یعنی دست چه کسی است؟ کجاست؟ از روی آن خوانده میشود یا لب طاقچه مانده است؟ نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۰:۵۶ ب.ظ روز ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() عصری رفتم تا میدان ترهبار نزدیک خانه تا هم کمی هوای بهاری به سرم بخورد هم کمی خرید کنم. خیار و گوجه و کاهوام را که خریدم، گفتم بروم از گاریای که همیشه چند متر آنورتر از میدان میایستد و سبزی دستهای میفروشد چند بسته ریحان و شاهی و تربچه برای افطار بخرم. الغرض. دو بسته شاهی و دو بسته ریحان و یک تربچه و یک پیازچه و یک شوید و یک گیشنیز برداشتم. وقتی میخواستم ریحان بردارم پرسیدم ریحانهایتان چند است؟ گفت “مثل بقیه، سه تومن” سه تومن؟ همین چند روز پیش از گاری دیگری دو تومن خریده بودم. حوصله جروبحث نداشتم. دستهها را کم کردم و به چهار بسته رساندم و گفتم بعدا از گاریای که همیشه میخرم و گرانفروش هم نیست میخرم. چهار دسته را به دستش دادم همراه با کارت بانکیام. دستهها را گرفت و با حالتی متاسف گفت “همین؟ فقط چهار تا؟” و در کیسه گذاشت و به دستم داد و دستگاه پوزش را برداشت که دوازده تومن را بکشد. گفتمش “همین را هم چون انتخاب کرده بودم برداشتم وگرنه گران میدهی” گفت “نه قیمت همین است” گفتم “نه، گاریهای دیگر دو تومن دستهای میدهند و ریحان سه تومن” گفت”آشغال است و خراب است مال آنها” گفتم”ابدا. من هر هفته دارم میخرم” برگشت و گفت “اصلا به شما سبزی نمیفروشم” و کارت را به سمتم گرفت و گفت “من جنسم را با منت نمیفروشم” طلبکار شده بود مردک! کارت را گرفتم و کیسه سبزیها را گذاشتم روی گاری و گفتم “بیا این هم سبزیهات” برگشت و گفت “بیا چیه؟ بگو بفرمائید. مودب باش” خیلی جلوی خودم را گرفتم که چیزی در جوابش نگویم! همان اول که با لحن تحقیرآمیز گفت فقط همین چهار بسته، باید میفهمیدم با چه طرز تفکری مواجه هستم که درکی ندارد که شاید مشتریای داشته باشد که همان دوازده تومن هم برایش سنگین باشد و نباید چنین سوالی با آن لحن تحقیرآمیز بپرسد و حال که به گرانفروشیاش اعتراض شده سودای ادب بگیرد! آن هم با مفرد قرار دادن. برای همسر تعریف کردم و گفتم هیچوقت دیگر از این گاری خرید نکن. این فرد جامعهی زیر دستش گاریاش و مشتریهایش، همین فرد یک مغازه بزرگ داشته باشد گرانفروشیهای بیشتر و بیادبیهای بیشتر میکند. وای به حال روزی که افراد شبیه این آدم پست و مقام بگیرند! نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۳:۱۷ ب.ظ روز ۳۰ فروردین ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() 🔻در کاظمین متولد شد، دو سالش بود که پدرش را از دست داد. بعد از آن او مانده بود و دو برادرش، سیدمحمدباقر و سیداسماعیل. آمنه اسماش بود. وقتی یازده ساله شد، همراه برادرانش به نجف رفت. او هم میخواست درس دین بخواند. آنسالها حوزه نجف قسمت خواهران نداشت، این بهانه باعث شد که استاد اصلی آمنه، برادرش سیدمحمدباقر شود. آمنه حیدر صدر، مشهور به بنتالهدی آنقدر با جدیت و تلاش درس خواند که تا درجه اجتهاد پیش رفت. 🔹درس خوانده بود و فعال وقتش را گذاشته بود برای کار فرهنگی، از کلاس قرآن و امور دینی برای دختران جوان گرفته تا نوشتن داستان و رمان برای مجلهی الاضواء. شمشیر بسته بود که دخترها در مورد الگوها و غربیها اصل ماجرا را بدانند و زود خودشان را نبازند. مدارس الزهرا(س) در شهرهای بغداد شعبههای مختلفی داشت. این مدارس وابسته به صندوق خیریه اسلامی بود. بنتالهدی سرپرست این مدارس شد. او برای آموزش بیشتر معلمان کلاس برگزار میکرد، چیزی شبیه به همین دورههای ضمن خدمتی که این روزها ما داریم. اما او در سالهای ۱۳۵۰ یعنی ۱۳۱۰ شمسی، در روزهایی که رضا پهلوی تلاش میکرد به بهانههای مختلف بین نمد جمهوری و دیکتاتوری برای خودش کلاه جذابی بدوزد، این کار را انجام داد. 🔸️به دانشجوها اهمیت میداد. برایشان وقت مشخص میگذاشت و سوالاتشان را بیجواب نمیگذاشت. بهانهای شد و مدارس را تحویل وزارت تعلیم و تربیت عراق داد. اما اسحلهاش را زمین نگذاشت. نوشتن، وسیله و ابزارش بود. 🔹️زنان و دختران عراق را رها نکرد. اولین زن شیعهای بود که برای دختران نوجوان داستان نوشت. او آنها را ناخواسته وادار به تفکر میکرد. فعالیت سیاسی و روشنگری را با استاد، برادر، یار غارش، محمدباقر دنبال میکرد. قطعا شما هم تعجب کردید که در آن دوره از خفقان حزب بعث چنین روحیهای چطور فعال مانده بود. برادرش را دستگیر کرده بودند. او هم زینبوار برای حسینش سخنرانی و روشنگری کرد. 🔸️بنتالهدی به حرم امیرالمومنین(ع) رفت و در خطابهای غرا در خصوص دستگیری سیدمحمدباقر صحبت کرد. او با این سخنرانی آتشی روشن کرد که دامنه آن از نجف شروع شد و تا بغداد، کاظمین، فهود، نعمانیه، حتی لبنان و بحرین و ایران … کشیده شد. 🔹️دولت بعث برای خاموشی این آتش دست به کار شد و او را دستگیر کرد و به شهادت رساند؛ آمنه به برادرش رسید. این خواهر و برادر طاقت دوری هم را نداشتند و هر دو در ۲۴جمادیالاول ۱۴۰۰ قمری به دست رژیم بعث عراق به شهادت رسیدند. این مطلب را برای مجله واو به مناسبت سالروز شهادت بنتالهدی صدر نوشتهام. برای دیگران، بنتالهدی صدر، حضور اجتماعی زنان، زنان، زنان در اجتماع، زنان در جنگ، زنان عرب، عراق، مجله واو، مقاومت اسلامی نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱:۱۶ ق.ظ روز ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() امسال در شبکههای اجتماعی انداختن سفره رمضانیه بیشتر از سالهای قبل باب شده است. سفره هایی که نشانههایی از رمضان داشته باشد و در بخشی از خانهمان جای داده شود به منزله آمدن رمضان در خانه و شادی اهل منزل برای قرار گرفتن در این ماه. برای خانواده هایی که بچه دارند، روش خوبی برای آشنا کردن فرزندان با این ماه و شاد بودن و متمایز بودنش با ماههای دیگر میتواند باشد. قسمتی از اپن آشپزخانه ما، با تغییر هر فصل تزئیناتش تغییر میکند. مثلا با شروع زمستان، تم برگ کاج و شمع میگذارم، شروع پائیز میوه کاج و شمع زرد و اینها، بهار سفره هفت سین امسال سیزدهم فروردین که سفره هفتسین را جمع کردم، این سفره رمضانی را به جایش پهن کردم. ![]() نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۳:۰۷ ق.ظ روز ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() قبلا در این پست + درباره کتاب “امپراطور عشق” نوشته بودم. پاییز پارسال دعوت شدم به برنامه “چراغ مطالعه” تا به معرفی یک کتاب بپردازم. درباره اینکه چه کتابی را انتخاب کنم خیلی فکر کردم و آخر تصمیم گرفتم کتابی که بارها و بارها خواندمش و دوستش دارم را معرفی کنم. هم قطعا “آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند” هم اینکه سبک کتاب جدید باشد. یعنی رمان و داستان به معنای همیشگی نباشد و مخاطب با یک سبک جدید آشنا شود. یعنی فیلمنامه! برنامه ضبط شد و در هفته آخر اسفند از شبکه چهار صداوسیما پخش شد. قسمتی که من صحبت کردم را اینجا منباب آرشیو اینجا میگذارم. امپراطور عشق، بهزاد بهزادپور، حضور رسانهای، سیده فاطمه مطهری، شبکه چهار، صدا و سیما، کتاب، کتابخوانی، معرفی کتاب نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۲:۱۸ ق.ظ روز ۱۰ فروردین ۱۴۰۱ | دیدگاه (۰) ![]() ظهر بود که یکدفعه تصمیم گرفتم سفره هفتسین بذارم. خیلی اهل هفتسین انداختم نبودم. دوستش داشتم و دارم ولی به اینکه حتما باید تو خونه سفره بندازم و سر سال تحویل، پای هفتسین بشینم، اعتقادی ندارم. ![]() انشاءالله سال ۱۴۰۱ برای حالِ همهی جهان بهترین حال و روزگار باشه🌸 نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱۰:۳۱ ب.ظ روز ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ | دیدگاه (۰) ![]() تصور کنید به صورت اتفاقی متوجه میشوید حیات کل کرهی زمین و ساکنینش در خطر است و ششماه دیگر، یک شهاب سنگ به زمین میخورد و همه چیز از بین میرود؛ برای پیدا کردن راهحل و جلوگیری از این اتفاق چه میکنید؟ به چهکسانی خبر را میگویید؟ برای آگاهی به همه مردم، چه راهی به ذهنتان میرسد؟ 🔹️یک دانشجوی نجوم به همراه استادش متوجه میشوند ستارهی دنبالهداری به سمت زمین در حرکت است و بر اثر برخورد آن با کرهی زمین، کل حیات زمینی از بین میرود. آنها سعی میکنند این مسئله را با رئیسجمهور آمریکا مطرح کنند و با کمک و دستور او، جلوی این برخورد را بگیرند. اما متوجه میشوند این مسئله برای دنیای سیاسیون و منافعشان جدی نیست، پس تصمیم میگیرند به کمک رسانه مردم را آگاه کنند تا فشار مردمی باعث شود، دولت کاری کند. اما باز هم تیرشان به سنگ میخورد: سنگ مردم و نوع تفکرشان. آنچه برای سیاستمداران جدی است، انتخابات دورهی بعد است و آنچه برای مردم اهمیت دارد، جدا شدن یک خواننده از شریک زندگیاش است نه مسئلهی مهمی مانند نابودی کرهی زمین و هرآنکس و هرآنچه در آن زندگی میکند. ![]() 🔸️#به_بالا_نگاه_نکن که سال گذشته در جدول جهانیِ پخشِ پربینندهترینهایِ نتفلیکس جز رتبههای اول قرار گرفت علاوه بر انتقاد به سیاستمداران و عملکرد و رفتار آنان در جامعهی آمریکا، دربارهی میزان اثرپذیری مردم از رسانه و تهاجم تکنولوژی در زندگی امروزی نیز نقد دارد. 🔹️فیلم در واقع یک اثر انتقادی کمدی است. یک طنز تلخ و سیاه. اثری که در عین سادگی و عدم پیچیدگی، مشکلات جامعهی امروز را به مخاطب نشان میدهد و در بین خندیدنها او را به فکر وامیدارد. دربارهی سیاست، رسانه، و عملکرد خود شخص. در واقع این فیلم، مشکلاتی که در نهایت منجر به نابودی میشوند را گردن یک قشر نمیاندازد، بلکه نشان میدهد هرکس در هر جایگاهی که دارد، با عملکردش در نجات یا نابودی جامعه مؤثر است. 🔸️در بخشی از فیلم دکتر میندی، شخصی که متوجه ستاره شد و سعی در آگاهی جامعه کرد، بواسطهی شرکت در برنامه تلویزیون و شهرتی که به دست میآورد به همسرش خیانت میکند و از مسیری که برای آگاهی مردم انتخاب کرده بود، فاصله میگیرد؛ درواقع فیلم میخواهد بگوید رسانه میتواند دغدغهمندان و آنان که زندگی سالمی دارند را نیز غرق کند و از مسیر اصلی و صحیح دور کند و به ابتذال اخلاقی و حتی شغلی بکشاند. نکات منفی:
چه مواردی در فیلم مورد انتقاد قرار میگیرند؟
این مطلب را برای مجله واو + نوشتهام برای دیگران، به بالا نگاه نکن، فیلم، فیلمبینی، فیلمنامه، لئوناردو دیکاپریو، مجله واو، نقد، نقد فیلم نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۱:۲۶ ق.ظ روز ۲۳ اسفند ۱۴۰۰ | دیدگاه (۰) ![]() |