![]() آخرین نوشتهها
ای اولین و آخرین امید
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
اگر خدا شما را یارى کند هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد
و اگر دست از یارى شما بردارد، چه کسى بعد از او شما را یارى خواهد کرد؟
مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند
سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۰
دیلماج
شاه آبادی تاریخ خونده، قلم جذابی داره و این دو فاکتور، باعث میشه از دل حوادث تاریخی، یه داستان جذاب خلق کنه از اینکه دو ترم، شاگرد شاهآبادی بودم و ازشون آموختم، خوشحالم. کتاب درباره میرزا یوسفخان مستوفی مشهور به دیلماج هست و تغییراتی که در زندگیش میکنه. برای من حزب باد بودن این فرد و یکروز طرفدار مشروطه بودن اونقدر که بخاطرش زندان میره و بعد فرار میکنه انگلیس و یه روز ضد مشروطه بودن انقدر که دستور میده زبون کسائیکه اسم مشروطه رو میارن ببرن، جالب بود! و سطرهای آخر کتاب که بعد از دوباره روی کار آمدن مشروطهخواهان و دار زدن شیخ فضل الله دوست میرزا یوسف بهش میگه باید برای نمایندگی مجلس اماده بشی! مشروطه به ما احتیاج داره!
دلم هوای حرم کرده است میدانی
به نام نامی سر، بسمه تعالی سر فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم همان سری که “یحب الجمال” محوش بود سری که با خودش آورد بهترینها را زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان سپس به معرکه عابس، ” أجنّنی”گویان بنازم ” أم وهب” را، به پاره تن گفت خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد همان که احمد و محمود بود سر تا پا پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد میان خاک، کلام خدا مقطعه شد حروف اطهر قرآن و نعل تازهی اسب تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است صدای آیه کهف الرقیم میآید بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟ دلم هوای حرم کرده است میدانی
ذهنخوانی
آخه چرا اینکار رو انجام میده بدون اینکه سوال بپرسه یا اجازه بگیره؟ اعصابم خرد شده. اصلا رعایت نمیکنه.
بادمجون سرخکرده
بادمجان رو که میخواین سرخ کنید، قبلش یک کم ماست بمالید بهش! ![]()
دیلماج
شاه آبادی تاریخ خونده، قلم جذابی داره و این دو فاکتور، باعث میشه از دل حوادث تاریخی، یه داستان جذاب خلق کنه از اینکه دو ترم، شاگرد شاهآبادی بودم و ازشون آموختم، خوشحالم. کتاب درباره میرزا یوسفخان مستوفی مشهور به دیلماج هست و تغییراتی که در زندگیش میکنه. برای من حزب باد بودن این فرد و یکروز طرفدار مشروطه بودن اونقدر که بخاطرش زندان میره و بعد فرار میکنه انگلیس و یه روز ضد مشروطه بودن انقدر که دستور میده زبون کسائیکه اسم مشروطه رو میارن ببرن، جالب بود! و سطرهای آخر کتاب که بعد از دوباره روی کار آمدن مشروطهخواهان و دار زدن شیخ فضل الله دوست میرزا یوسف بهش میگه باید برای نمایندگی مجلس اماده بشی! مشروطه به ما احتیاج داره! نویسنده: سيده فاطمه مطهری - ساعت ۳:۱۴ ب.ظ روز ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ | دیدگاه (۰) ![]()
دیدگاه شما
|
استفاده از نوشته هاي وادي به هر نحو، بدون ذكر منبع، مايهي كدورت است.
|